*بيـا تـا جهان را بـه بـد نسـپريم       به كوشش همه دست نيكي برييم

 *نبـاشـد همي نيـك و بـد پايـدار        همان بـه كـه نيـكي بـود يـادگار

*همان گنج و دينــار و كاخ بلنــد        نخواهـد بـدن مر تـو را سـودمند


 شناخت فرهنگ هر ملت ، براي مردم آن مرز و بوم ، در حقيقت نوعي خودشناسي و آگاهي به منابع فرهنگي و ريشـه هاي هستي و موجوديت و شناسنامه آن قوم و ملت محسـوب مىشـود . براي ما ايرانيان كه خوشبـختانه وارث فرهنگي بسـيار غني و سـرشار ، چه از عهد باسـتان و قبل از اسـلام و چه بعد از ظهور دين پربركت اسـلام هستيم ، شناخت و آگاهي از مدنيت و فرهنگ ، ضروري و واجب است .
 شـناسـانيدن ايران و جلوه هاي گوناگون عناصـر باارزش تاريخ و تمدن ايراني به مردم و آگاه سـاختن آنان از ويژگىهاي ظريف و عشـق به زيبايى و روش ها و سـنت هاي نيك اجتماعي ، از جمله مهم ترين وظايفي اسـت كه ايران دوستان و پژوهشگران و اهل قلم و مربيان و معلمان برعهده دارند .
 يكي از سـنت ها و خصلت هاي پسنـديده مردم ايـران ، نيـكي و نيـكوكاري و كمك به همنوع بوده است و ايرانيان همواره دسـتگيري از محرومان و مستمندان جامعه را جزء وظايف ملي و مذهبي خود مىدانسته اند . يكي از راه هاي استمرار نيكوكاري و كمك به همنوع ، سنت حسنه وقف است كه شخص واقف با وقف اموال و املاك خود ، براي امور خيريه و عام المنفعه درآمد آن موقوفات را به امور خيريه اختصـاص مىدهد و مادام كه آن موقوفه يا موقوفات باقي است ، متوليان و متصديان امر وقف موظف به اجراي نيات خير واقف هسـتند . در هر دين الهي ، داد و دهش و خير و خيرات و نيـكوكاري از وظايف عمده پيـروان آن دين به شـمار مىرود و پيامبران الهي براين مطلب تاكيد فراواني فرموده اند .
 ايرانيان باستان پيروآيين يكتاپرستي زرتشت بوده اند و دركتاب مذهبي آنان يعني« اوستا» در بخش گات ها چنين آمده است :“ اوشتا اهمايي يهمايي اوشتا كمهايي چيت و ئس خشيانس مزدا و دايات اهورو .”
  اهورامزدا ، پروردگار يكتا و دانايي كه فرمانرواي مطلق است چنين مقرر فرموده است : خوشبختي از آن كسي است كه ديگران را خوشبخت سازد .
 و در جاي ديگر اوستا آمده است كه :“ خشترمچا اهورايي آييم درگو بيوددت و استارم .”

« اهورامزدا از كسي خوشنود است كه بينوايان را دستگيري كند»


      مقدمه
 شناخت فرهنگ هر ملت ، براي مردم آن مرز و بوم ، در حقيقت نوعي خودشناسي و آگاهي به منابع فرهنگي و ريشـه هاي هستي و موجوديت و شناسنامه آن قوم و ملت محسـوب مىشـود . براي ما ايرانيان كه خوشبـختانه وارث فرهنگي بسـيار غني و سـرشار ، چه از عهد باسـتان و قبل از اسـلام و چه بعد از ظهور دين پربركت اسـلام هستيم ، شناخت و آگاهي از مدنيت و فرهنگ ، ضروري و واجب است .
 شـناسـانيدن ايران و جلوه هاي گوناگون عناصـر باارزش تاريخ و تمدن ايراني به مردم و آگاه سـاختن آنان از ويژگىهاي ظريف و عشـق به زيبايى و روش ها و سـنت هاي نيك اجتماعي ، از جمله مهم ترين وظايفي اسـت كه ايران دوستان و پژوهشگران و اهل قلم و مربيان و معلمان برعهده دارند .
 يكي از سـنت ها و خصلت هاي پسنـديده مردم ايـران ، نيـكي و نيـكوكاري و كمك به همنوع بوده است و ايرانيان همواره دسـتگيري از محرومان و مستمندان جامعه را جزء وظايف ملي و مذهبي خود مىدانسته اند . يكي از راه هاي استمرار نيكوكاري و كمك به همنوع ، سنت حسنه وقف است كه شخص واقف با وقف اموال و املاك خود ، براي امور خيريه و عام المنفعه درآمد آن موقوفات را به امور خيريه اختصـاص مىدهد و مادام كه آن موقوفه يا موقوفات باقي است ، متوليان و متصديان امر وقف موظف به اجراي نيات خير واقف هسـتند . در هر دين الهي ، داد و دهش و خير و خيرات و نيـكوكاري از وظايف عمده پيـروان آن دين به شـمار مىرود و پيامبران الهي براين مطلب تاكيد فراواني فرموده اند .
 ايرانيان باستان پيروآيين يكتاپرستي زرتشت بوده اند و دركتاب مذهبي آنان يعني« اوستا» در بخش گات ها چنين آمده است :“ اوشتا اهمايي يهمايي اوشتا كمهايي چيت و ئس خشيانس مزدا و دايات اهورو .”
 اهورامزدا ، پروردگار يكتا و دانايي كه فرمانرواي مطلق است چنين مقرر فرموده است : خوشبختي از آن كسي است كه ديگران را خوشبخت سازد .
و در جاي ديگر اوستا آمده است كه :“ خشترمچا اهورايي آييم درگو بيوددت و استارم .”
      اهورامزدا از كسي خوشنود است كه بينوايان را دستگيري كند .

 آيين زرتشـت
 خداوندمتعال براي هر امتي پيامبري فرستاده كه مردم را به راه راست هدايت كند،به طور مثال در سوره نحل آيه ( 36 ) مىفرمايد :“ ولقد بعثنا في كل امه رسولا… ”
      و همانا ما در ميان هر امتي پيغمبري فرستاديم تا به خلق ابلاغ كند كه خداي يكتا را بپرستيد … 
      در كتاب آسماني قرآن هميشه از پيامبران گذشته با احترام و نيكي ياد نموده و به مؤمنين نيز توصيه مىكند ، ضمن احترام به همه پيامبران و رسولان به همه آنها ايمان داشته باشند. ازجمله در سوره بقره آيه (285) فرموده :
“ امن رسول بما انزل اليه من ربه والمؤمنون كل امن بالله و ملائكه و كتبه و رسله لانفرق بين احد من رسله …”
      رسول به آنچه خدا بر او نازل كرد ايمان آورده و مؤمنان نيز همه به خدا و فرشتگان خدا و كتب و پيغمبران خدا ايمان آوردند و ( گفتند ) ما ميان هيچ يك از پيغمبران خدا فرق نگذاريم …
 زرتشـت پيامبر الهي، طبق نظر پژوهشگران ومحققين بين حدود 1700 – 1400 پيش از ميلاد يعني 3700 – 3400 سال پيش ظهور نموده است . كتاب مقدس پيروان زرتشت اوسـتا مىباشد كه مجموعه شعاير ، آداب و رسوم ، برداشت ها و معتقدات مذهبي آنان در آن آمده است . در كتب مقدس آسماني تورات و انجيل و قرآن ، هرگاه خواسته اند از مذهب باستاني ايران سخني به ميان آورند تنها به نام « مجوس » بسنده كرده اند . در قرآن مجيد يك بار كلمه مجوس در سوره حج آيه (17) به كار رفته است :“ ان الذين امنوا والذين هادوا والصائبين والنصاري والمجوس والذين … ”
 مرحوم علامه طباطبايي در تفسيرالميزان ذيل اين آيه مينويسد :“ و منظور از مجوس قوم معروفي هستند كه به زرتشت گرويده و كتاب مقدسشان اوستا نام دارد … و در قديم الايام مجوسيان در ايران و چين و هند و غير آنها آتشكده هايي داشتند و وجود همه عالم را مستند به اهورامزدا دانسته و او را ايجاد كننده همه مىدانستند ”
 از اين آيه شريفه و ترجمه و تفسير آن كه در الميزان خيلي مفصل نقل شده معلوم مىشود كه قرآن كريم ملت مجوس را اهل كتاب دانسته و آن طايفه را با يهود و نصاري كه از امم خداپرست و داراي احكام و شريعت متقني بودند ، در يك رديف آورده و كلمه مجوس را با واو وصل به ايشان مىپيوندد و به توسـط حرف موصول دوم كلمه ( الذين ) ، آنان را از مشركين جدا مىسازد . در بحارالانوار جلد 5 ص 379 ضمن ذكر حديثي از اباعبدالله عليه السلام راجع به مجوس در انتهاي آن از قول پيغمبر ( ص ) مىفرمايد “ مجوس را پيغمبري بوده است كه او را بكشتند و كتابي آورد كه آن را بسوزانيدند و بر دوازده هزار پوست گاو نوشته شده بود .“ و مىدانيم كه كافران و دشمنان زرتشت او را به شهادت رسانيدند و كتاب اوستا نيز در حمله اسكندر به ايران به آتش كشيده شد . در اينجا به ذكر چند نمونه از سروده هاي خود زرتشت كه در بخش گات ها اوستا كه كهن ترين و مطمئن ترين قسمت اوستا نيز مىباشد ، آمده ، مىپردازيم كه دليلي است بر يكتاپرستي ايرانيان باستان .
      “ اوست نخستين انديشه گري كه با نور خود افلاك را درخشان ساخت و با نيروي خرد خويش راستي بيافريد تا نيك انديشان را يار و پشتيبان باشد .اي هستي بخش و داناي بزرگ .اي كسي كه هميشه در هر حال يكساني . با روح مقدست فروغ ايمان را در قلب ما برافروز .” ( اوستا ، بخش يسنا 31 ، بند 7 )
      “ اي مزدا ، هنگامي كه تورا با ديده دل نگريستم درانديشه خود دريافتم كه تويي سرآغاز ،كه تويي سرانجام ، كه تويي پدرمنش پاك ،كه تويي آفريننده راستي،كه تويي داوردادگركارهاي جهاني.” ( اوستا ، بخش يسنا ، بند 8 )
         گر مسلمان گر نصـاري هم مجوس و هم يهود        ذاكــر درگاه او هــريك همي گويــد خـــدا

“ همه جا خانه يارست چه مسجد چه كنشت”

آتشـكده
«لكل امه جعلنا منسكا هم نا سكوه فلا ينز عنك فىالامر وادع الي ربك انك لعلي هدي مستقيم »
و ما براي هرامتي پرستشگاهي مقرر كرديم تا به خدا توجه كنند (و آنجا جهت وحدت و انس و الفت آن امت شود ) پس ( اي رسول ) نبايد مردم ( در امر كعبه و قربانگاه و ساير دستورهاي الهي ) با تو به منازعت برخيزند و تو خلق را به سوي خدا دعوت كن كه خود به راه راست و هدايت كامل هستي ( سوره حج ، آيه 67 )
 اولين آتشكده هايي كه در ايران باستان ساخته شد به منظور حفظ ونگهداري آتش مقدس براي رفع احتياجات روزمره مردم بود ، ولي با گذشت زمان احترام اين عنصر درخشان وگرمابخش و بزرگداشت آن چنان در مردم ريشه دواند كه از هر گوشه و كنار به زيارت مىآمدند و در برابر آتش به ستايش و پرستش خداوند بزرگ مىپرداختند و پس از ظهور زرتشت نيز مغان و موبدان ، بسياري از سنت هاي قبل از زرتشت را به مرور وارد آيين زرتشت نمودند و مجددا آتشـكده ها محلي شـد براي اجتماع مؤمنين به منظور اداي نماز و ستايش اهورامزدا و به تدريج به مقتضاي زمان تغييراتي در آتشكده ها راه يافت . آتشكده ها كه تا آن زمان تنها محل عبادت و نيايش به درگاه ايزد يكتا به شمار مىرفت ، به لحاظ فعاليت هاي موبداني كه اهل فضل و دانش بودند و نيز در كانون توجه افراد عادي و دولتي و حكومتي قرار داشت ، به تدريج به محل آموزش ، كتابخانه و موزه مجهز گرديد و نيز از محوطه آن براي برگزاري مراسم و جشن ها استفاده مىگرديد .
     
نور و روشـنايي ، قبله زرتشـتيان    
 پيامبران بزرگ هر يك قبله يا پرستش سويي جهت پيروان خود تعيين نموده اند تا آنها بتوانند هنگام پرستش خدا رو به سوي قبله نموده با خداي بزرگ راز و نياز نمايند . در سـوره بقره آيه ( 148 )آمده :
“ ولكل وجهه هو موليها فاسـتبقوالخيرات … ”
«وبراي هرجمعيتي وجهه وقبله اي است كه بدان رومىكنند پس به سوي خيرات هرجا كه بوديد سبقت گيريد.»
مرحوم علامه طباطبايي (ره) در تفسير اين آيه مىفرمايد :“  كلمه وجهه به معناي چيزي است كه آدمي رو به آن مىكند ، مانند قبله ، كه آن نيز به معناي چيزي است كه انسان متوجه آن مىشود . در اين آيه بيان سابق را خلاصه نموده ، عبارت اخرايي مىآورد تا مردم را هدايت كند به اين كه مسئله قبله را تعقيب نكنند ، و بيش از اين درباره آن بگومگو راه نياندازند ، و معنايش اين است كه هر قوم براي خود قبله اي دارند كه برحسب اقتضاي مصالحشان برايشان تشريع شده است .خلاصه ، قبله يك امر قراردادي و اعتباري است ،نه يك امر تكويني ذاتي، تا تغيير و تحول نپذيرد. با اين حال،ديگر بحث كردن ومشاجره به راه انداختن درباره آن فايده اي براي شما ندارد . اين حرف ها را بگذاريد و به دنبال خيرات شتاب بگيريد و از يكديگر سبقت بجوييد كه خداي تعالي همگي شما را در روزي كه شكي در آن نيست جمع مىكند ، ولو هر جا كه بوده باشيد كه خدا بر هر چيزي تواناست .”
 بر اين اساس همان طور كه ملاحظه مىفرماييد قبله در اديان مختلف متفاوت است . قبله مسلمين خانه كعبه است و قبله كليميان ،اورشليم يا بيت المقدس مىباشد ونيزكليسا طوري ساخته شده است كه محراب آن هميشه در سمت مشرق واقع شده ، به طوري كه عيسويان مؤمن كه به كليسا مىروند الزاما رو به سوي محراب كه در خاور واقع شده نماز مىخوانند .
  قبله زرتشتيان نيز نور است ،به هر شكلي كه جلوه نمايد ،خواه اين نور از شعله آتش يا شمع فروزان باشد و خواه از خورشيد يا هر شيئي نوراني ديگر . در اوستا ، فقره اول از كرده دوم هفتن يشت آمده است :“ اي خداي هستي بخش داناي بىهمتا كه بخشاينده همه چيز و از ديده ظاهربين ما ناپديدي ، اين آتش را كه در برابر گذاشـته ايم نور آفرينش تو مىدانيم و آن را به منزله قبله مىشناسيم و به وسيله اين نور كه ذره اي از ذرات انوار تو است خواستاريم كه خود را به نور حقيقت تو برسانيم .”
 و در فقره اول ارديبهشت يشت به زرتشتيان صريحا دستور داده شده كه هنگام پرستش اهورامزدا در برابر نور
 و روشنايي قرار گيرند و به پيروي از اين دستور ، هنگامي كه زرتشتيان به آتشكده مىروند ، در آن جا روبروي آتش فروزان قرار مىگيرند و با خدا راز و نياز مىنمايند .
در قرآن مجيد ، سوره نور آيه 35 چنين مىفرمايد :“ الله نورالسـموات والارض … “
      «خدا نور آسمان ها و زمين است …»
 مرحوم علامه طباطبايي (ره) در تفسيرالميزان در اين مورد مىفرمايد :“ خداي تعالي نوري است  كه آسمان ها و زمين با اشراق او بر آنها ظهور يافته اند… خدا ي تعالي كامل ترين مصداق نور مىباشد … ”
 در انجيل ، رساله اول ژان ، باب اول ، آيه پنجم آمده است :“اين پيغامي است كه ما از او شنيده و اينك بازگو مىكنيم كه خداوند نور محض است و ظلمت و تيرگي در او وجود ندارد .”
متاسفانه برخي مردم ناآگاه و حتي بعضي از مستشرقين سطحىنگر اين احترام به آتش در ميان زرتشتيان را دليل آتش پرستي آنها دانسته وانصافا تهمت بزرگي را به آنها روا داشته اند.درصورتي كه همان طوركه درتوضيحات بالا اشاره شد ، زرتشتيان ، اهل كتاب و يكتاپرست هستند ونور وآتش ، در هنگام نماز و عبادت قبله آنها مىباشد .
      فردوسي ، شاعر نامدار نيز ، در اين باره مىفرمايد :

نگويي كه آتش پرسـتان بـدند        پـرسـتنـده پاك يـزدان بـدنـد

كه آتش بـدانـگاه محراب بـود       پـرسـتنـده را ديـده پـرآب بـود

  وجودآتشكده هاي مختلف در اقصي نقاط ايران باستان خود دليلي بر مؤمن بودن و يكتاپرستي ايرانيان بوده است . هر يك از آتشـكده ها نيز به نوبه خود وبا توجه به وسعت و اهميت و موقعيتي كه داشته اند ،داراي موقوفات ونذوراتي بوده اند واداره امورآنها توسط موبدان و هيربدان از محل درآمد همان موقوفات بوده است . مؤمنان همواره قسمتي از نذور وهدايايشان را به صورت چوب ها وگياهان خوشبو چون ، هذانئپت ( چوب انارHazanaepata  ) ، اورواسن ( چوب صندل Urvasan ) ، وهوگئون ( لبان Vohugaona ) ووهوكرتي ( عود Vohukereti ) به آتشكده ها تقديم مىكردند .(1)
  روز سوم از ماه ارديبهشت كه ارديبهشتگان خوانده مىشود ، مرسوم زرتشتيان بوده است كه به آتشكده رفته و مراسم ستايش به جاي آورند . زراتشت بهرام پژدو در شرح حال زرتشت موسوم به زرتشت نامه ،از نصايح امشاسپند ارديبهشت به زرتشت آورده است :

بـه پـيـش آمـدش فـرخ ارديـبـهـشـــت          بــدانـگــه كـه همـــراه زو درگـذشــت

بـه زرتـشــت گـفـتـا كـه اي پـاك تــن                پـــذيـــرفــتـــه ايــــزد ذولــمــنــن

پـيـامـي بـر از من بـه گشـتـاســب شـاه          بـگــو كـاي خـداونــد ديـهـيـم و گــاه
بــه هــر شـــهـر بـنـهنــد آتشـــكـده           فـرامـوش مـكـن رســم هـاي ســـــده
چـو ماواگهش را پــديــد آورنـــد                           بـرو بـر بسي وقف ها گسـتـرنــد
كـه تـا كــار او را بــود بـــرگ و ســـاز                نــگــيــرنــد ايـن گـفتــه مــا مجــاز
   كــه آن نــور از نــورهـاي خـــداســت      كـز آن گونـه رخشـان به پيش شـماسـت(2)
 همان گونه كه در شعر ملاحظه مىشود ،توصيه شده كه در هر شهري آتشكده اي بنا شود و پس از احداث آن موقوفات زيادي را برايش منظور كنند تا مايحتاج و مخارج آتشكده تامين شـود .
 اينك فقط به ذكر تعدادي از آتشكده هاي ايران قديم مىپردازيم و بايد اضافه كرد كه تعدادي از اين آتشكده ها به كلي ويران و نابود شده وبرخي نيز پس از ورود دين مبين و انسان ساز اسلام به اين سرزمين از سوي ايرانيان مسلمان شده تبديل به مسجد شده و بعضي نيز به صورت مخروبه هنوز موجود مىباشد و جزء آثار باستاني است .
    آتشكده هاي شهر باستاني شوش ، ري ، قزوين ، اهواز ، همدان ،الشتر كردستان ، مالمير (نواحي بختياري ) ، قصرشيرين ، ريچاب كرمانشاه ، ماربين ( از نواحي اصفهان ) ، اردستان ، زوان اردشير (در ارك از توابع خوار قهاب اصفهان ) ، سروش آذران (كه شاپور ذوالاكتاف درقريه حروان از روستاي جي اصفهان آن را بنا وقراي يوان جاجاه از رستاق النجان را وقف برآن كرد) ،رستاق انارآباد (از ديه منصور اصفهان كه كىگشتاسب كياني آن را بنا واملاكي از همان رستاق را بر آن وقف كرد ) ، يوان در اصفهان ، برخوار ، امهران و جوگند اردستان ، كوه آتشگاه اصفهان ، محلات ، ساساني نطنز ، سنگي در سميرم بختياري ، پاسارگاد ،د.وره سلوكي در خمين ، برزو در اراك ، نياسر و خرم دشت كاشان ، يزد ، نقش رستم ، آرامگاه تخت جمشيد ، بلوك خفرك و رامجرد فارس ، فسا ، بيشابور فارس، كاريان فارس ، راه رستاق به فرك فارس ، گناوه، بابا كلو گناوه، بندر طاهري ، جزيره قشم ، جزيره خارك، كرگوي سيستان ، هرات ، سرخ كوتل سمنگان ، جاده بين مشهد و تربت حيدريه ، بخارا ، راموش ، بلخ ، نوبهار ، ربض پهناور بلخ . در زمان ساسانيان چنان كه مسعودي ذكر نموده آتشكده اي داشته كه يكي از بزرگترين آتشكده هاي زرتشتيان بود . ياقوت حموي در كتاب خويش داستان درازي به نقل از عمربن ازرق كرماني در باره آن آتشكده ذكر كرده و قزويني هم شرحي شبيه داستان ياقوت آورده است . خلاصه آن كه رييس موبدان آنجا را برمك مىگفتند و برامكه از نسل او بودند . زمين هاي اطراف نوبهار به مساحت هفت فرسخ در هفت فرسخ وقف بر اين آتشكده بود و مخارج هنگفت آتشكده از درآمد آن زمين ها تامين مىشد .(3)
 
 نيكوكاري در آيين زرتشت
 پس از شرحي كه درمورد وضعيت اجتماعي ايران باستان داده شد ، اينك در ابتدا به طور مختصر به ذكر قسمت هايي از اوستا ميپردازيم كه در آنها راجع به نيكي و نيكوكاري و كمك به همنوع مطالبي بيان شده است .
 بخش گات ها
 در حقيقت مىتوان گفت گات ها كهن ترين ، مقدس ترين ، مطمئن ترين و پرمغزترين مدرك اوستايي است كه از دستبرد زمان محفوظ مانده و شامل چكيده آيين زرتشت است . چون به شعر سروده شده بهتر در حافظه ها مانده و از سينه به سينه نقل گرديده است . گات ها از سخنان خود زرتشت بوده و مسلم است كه براي بيان افكار و پيام او از هرمنبع ديگري قابل اعتمادتر است . و اما بندهايي از گات ها كه راجع به نيكوكاري است :
      يسنا ، هات 34 ، بند 5 : پروردگارا چه شگرف است نيروي تو،چقدر آرزو دارم اي خداوند خردكه با كردار نيك
(عمل صالح ، كار نيك)وخدمت به بشر(كمك به همنوع)و در پرتو راستي و منش پاك و دستگيري از وارستگان و بيچارگان به تو بپويندم . پروردگارا تورا برتراز همه مىدانم و مخالف خدايان دروغين و تباهكاران مىشمارم .
      هات 51 ، بند 19 : ميديو ماه از دودمان اسفنتمان مرديست كه با آگاهي كامل از دين مزديسنا خود را وقف پيشرفت آيين من كرد . او كسي است كه كوشش دارد زندگي معنوي را به مفهوم واقعي درك كند و آيين مزدا را با كردار (اعمال) نيك و خدمت به مردم بهتر به جهانيان بياموزد .
      هات 46 ، بند 10 : اي هستىبخش دانا ، از مرد و زن هركس در اين جهان آنچه را كه تو به عنوان بهترين كار مقرر داشته اي به جاي آرد ، چنين شخصي از پاداش و خشترا كه همانا نيروي معنوي و خدمت به مردم است و در پرتو انديشه به آنان خواهم آموخت كه تنها تو را پرستش كنند و هنگام گذركردن از پل چينوت آنان را راهنمايي خواهم كرد .
      هات 43 ، بند 13 : اي خداوند جان وخرد ، آن گاه تورا پاك و مقدس شناختم كه منش پاك به من روي آورد
و نور حقيقت و معرفت به قلبم راه يافت . پروردگارا براي رسيدن به غايت آمال و آرزوهاي خويش زندگاني دراز به من ارزاني دار. آن چيزي كه جز تو كسي ديگر را ياراي بخشيدن نيست . آن زندگاني مطلوب و آرزو شده كه سرشار از خدمت به همنوع و فعاليت براي پيشرفت جهانيان بوده و به خشتراي تو بستگي دارد .
      هات 44 ، بند 7 : اي هستىبخش يكتا ، پرسشي از تو دارم . خواستارم حقيقت را برمن آشكار سازي . چه كسي ايمان به خدا و نيروي خدمت به برادران نوعي را در دل ما پديد آورد . چه كسي از روي خرد و فرزانگي احترام و محبت پدررا دردل فرزند نهاد. اي مزدا من مىكوشم تا در پرتو خرد پاك تو را آفريننده همه چيز بدانم .
      هات 28 ، بند 4 : در پرتو انديشه پاك ، روانم را به سوي فردوس رهبري خواهم كرد و با آگاهي از پاداشي كه خداي هستىبخش دانا براي كارهاي نيك (اعمال صالح و خير) مقرر فرموده است كوشش خواهم كرد تا آنجا كه مرا تاب وتوان است مردم را بياموزم كه به راستي گرايند و درستي پيشه سازند.
      هات 44 ، بند 6 : اي هستىبخش يكتا، پرسشي ازتودارم وخواستارم حقيقت را برمن آشكار سازي. آيا آنچه راكه بيان خواهم كردحقيقت دارد.آيا عشق وايمان به خدا ودرپرتوكارنيك(عمل صالح)راستي ودرستي افزايش خواهد يافت. آيا در پرتو منش پاك، نيروي ايزدي پديدخواهد آمد. آيا اين جهان بارور وشادىبخش را براي كه آفريدي .
      هات 47 ، بند 1 : كسي كه درپرتو خرد مقدس و قلبي پاك انديشه و گفتارو كردارش نيك و با راستي و درستي هم آهنگ باشد اهورامزدا با توانايي و مهر خويش به او رسايي و جاوداني خواهد بخشيد .

برخي از انواع وقف و داد و دهش و خيرات
 نيكوكاري و دهشمندي زرتشتيان از روزگاران كهن تاكنون بر سه گونه است:
      1 – نياز : در اين گونه دهش ، نيكوكاران زرتشتي آن چه را مىخواستند بدهند در دسترس گردانندگان نيايشگاه ها و آتشكده ها كه در روزگاران كهن سازمان هاي ديني و كشورداري ، هر دو به شمار مىآمد قرار مىدادند تا موبدان موبد ، موبدان و يا هر يك از سامانگران كه ويژه انجام كارهاي دهشي و نيكوكاري و خيرات بوده است ، برابر با خواست شخص نيكوكار و خير دهشمند و در پاره اي از زمان ها بسته به نياز نيايشگاه و آتشكده به انجام كارهاي نيك و امور عام المنفعه برساند .
      نياكانمان باورداشتند كه دهش بايدبه گونه اي همگاني انجام شود، نه دست به دست كه بيگمان فراگرد (جامعه ) را به يك گونه تنبلي و گداپروري وامىدارد.
      اگر با موشكافي چگونگي دهش و به ويژه دهش ها و كمك هاي دست به دست ( فردي ) را بررسي كنيم ، مىبينيم كه دستورهاي داده شده در انجام اين گونه دهش ها تا چه اندازه دشوار بوده است . به اين بخش از ونديداد ( كتاب قانون ) بنگريد كه در آن آمده است :“ … هر گاه خوراك به كسي دهي تا شكمش را از آن سير كني ، هر گونه ( ثواب ) و گناهي كه آن كس كند ،دهشمند هم بهره اي از آن خواهد داشت .” و يا در پوزش نامه زرتشتيان آمده است كه :“ خورش اگر خورم و ناكاران (بيكارگان )دارم ، پشيمانم و پوزش مىخواهم …”. همچنين در اندرز گواه ( خطبه عقد ) به هنگام بستن پيمان زناشويي ، زن و مرد هر يك چنين گويد :“ اگر خوراك به ناارزانيان دادم پوزش مىخواهم .”
      بنابراين شايد مىتوان اين گونه داوري كرد كه اين دشوارىها براي آن است كه دهش ها  و كمك هاي دست به دست گسترش نيابد ، مگر آن زمان كه دهشمند بي چون و چرا نيازمندي و ارزاني بودن تنگدستي را بداند. پس آن زمان كه اين گونه دهش در ميان نبود ، دهشمندان و نيكوكاران به كمك هاي همگاني روي مىآوردند و موبدان و روحانيون آتشكده ها با روشن بيني ويژه اي كه داشتند ، در انجام هدف دهشمند و شخص نيكوكار به كارهاي نيك و امور عام المنفعه مىپرداختند . بايد يادآوري كنيم همين نيازها كه گاه ارزش چندىاش چندان زياد نبود ، روي هم انباشته مىگشت و به راه خير و سازندگىهاي نيك چون بنيانگذاري و احداث نوانخانه ها ، آموزشـگاه ها و يا بيمارستان ها ، يعني بناهاي موقوفه اي كه واقف آن همگان بودند مىانجاميد.(4)  
      2 – اشوداد : اين گونه دهش و كمك را بخشش در راه پارسايي و نيكي گفته اند ، چه دهشمند و شخص نيكوكار به هنگام اين گونه بخشش تنها به پاس نيكي و نيكوكاري و عمل صالح اين كار را انجام مىدهد و به گفته ديگر ، شـايد بتوان گفت اشوداد ، دهش و كمك از چيزهاي جابه جا شدني نيست . همواره خانه ، زمين ، بوستان ، كشتزار يا از اين گونه دارايي را به نيايشگاه و آتشكده واگذار مىكرده اند ، يعني در واقع املاك مذكور را وقف مىنموده اند . گردانندگان نيايشگاه ها يا موبدان و روحانيوني كه كارشان سامان دادن به اشودادها ( اين گونه موقوفات ) بوده است ، نمىتوانستند دارايىهايي كه از راه اشوداد به نيايشگاه داده شده ( وقف گرديده ) را به فروش برسانند . اشوداد در باره پارسايان و يا موبدان گاهي شده است . حتي آنان نيز پروانه فروش اشوداد ( وقف ) را نداشته اند . همان طور كه ملاحظه مىشود ، مىتوان اشوداد را گونه اي از پيوسته نيكي يا وقف دانست .(5)
      3 – گاهنبار : يكي از سنن ايرانيان باستان كه براي داد و دهش و خير و خيرات برگزار مىشد ، مجالس شش گاهنبار يا گهنبار بود . اين آيين بسيار قديمي است . در زمان ، يا پس از ظهور زرتشت ، تغييراتي در روش برگزاري گهنبار داده شد . در ابتدا بخش هايي از اوستا را موبدان مىخواندند ، آن گاه سفره عام مىكشيدند و هر كس  - اعم از فقير و غني – بر سر سفره گهنبار مىنشستند و از آن استفاده مىكردند . اين روش تا زمان انوشيروان ساساني ادامه يافت . در زمان او به علت اوج گرفتن فاصـله طبقاتي بين مردم تغييراتي در آيين گهنبار به وجود آمد .
      شش گاهنبار يا گهنبار يا گاهان بار – به طور كلي – اشاره به شش گاه يا شش هنگام از اوقات مختلف سال دارد كه موقع آفرينش عالم و عالميان مىباشد . در آيين مزديسني ( يكتاپرستي ) زرتشت ، اين شش گاه يا شش هنگام را به شكرانه نعمت هاي خداوند متعال جشن مىگيرند و زرتشتيان – مانند ايرانيان قديم –در اين جشن ها بذل وبخشش و داد ودهش وخير و خيرات وانفاق مىنمايند واحسان مىكنند و سپاس اهورامزدا را به جا مىآورند . درآمد و منافع حاصله از موقوفات گهنبار نيز در اين ايام صرف نيات خيرخواهانه و نيكوكارانه واقف مىشود .
      شش جشن گاهان بار مربوط به اوقات شش گانه آفرينش جهان و جهانيان است . در تورات و قرآن مجبد نيز آمده است كه خداوند متعال آسمان و زمين و مخلوقات و موجودات را در شش روز ( مرحله ) آفريده است .
      اوستا نيزآفرينش جهان را درشش وقت قرار مىدهد . به همين لحاظ در آيين ايران باستان ، اين شش هنگام به ياد اوقات شش گانه عالم خلقت جشن گرفته مىشد . نام اين جشن ها به ترتيب عبارتند از :
      1) ميديوزرم ( Maidyo Zaram ) – ميان بهار كه زمين سبز و خرم است . براساس اعتقاد كهن ايرانيان در اين روز آسمان آفريده شده است .
      2) ميديوشم (Maidyo Shem  ) – ميان تابستان . در اين هنگام آب آفريده شد .
      3) پيتىشهيم ( Paity Shahim ) – وقتي كه گندم مىرسد . در اين گاه زمين خلق شده است .
      4) اياثرم ( Ayatheram ) – يعني آغاز سرما . در اين گاه نباتات خلق شده است .
      5) ميديارم ( Maidyarem ) – حدودا ميانه فصل سرد . در اين گاه جانداران آفريده شده اند .
      6) همس پت ميديم ( Hamas Path Maidyam ) – در اين گاه انسان آفريده شده است و با خلق شدن او كار ايجاد آفرينش پايان يافته است .
      در همه گاهان بارها به طور كلي نماز آفرينگان گاهان بار مىخوانند . شش گاهان بار سال نزد زرتشتيان ايران و هند اوقات عبادت و انفاق و احسان و نيكي و خيرات و مبرات و كمك به مستمندان است . از وجوهات مربوط به اوقات گاهانبار واز محل درآمد و منافع موقوفاتي كه برگهنبار وقف شـده اند ،مراسم و جشن هاي بزرگ مىآرايند ، توانگر و بىنوا ، هر دو در آن شركت مىكنند ، آناني كه خود از عهده مخارج اين مراسم برنمىآيند ، بايد در مراسم ديني كه ديگران باني آن هستند يا از موقوفات مربوطه داير مىشود شركت كنند واز خوان نعمت توانگران كه در همه جا گسترده مىشود بهره مند گردند. در كتاب صددربندهش ، باب 94 مىگويد :“ اگر كسي در سال يك بار به گاهانبار نرود يك سوم از ثواب هايي كه كرده بكاهد و يك سوم به گناهانش بيفزايد .”

هم اكنون نيز هم وطنان زرتشتي ما در كرمان و يزد، موقوفاتي دارندكه وقف بر گهنبار شده و همه ساله درآمد آنها در محل صرف نيات واقف مىشود .(6)

وقف در دوره هاي مختلف ايران باستان
الف ) دوره هخامنشيان
      از زمان پيدايش اديان ومعابد و پرستشگاه ها درروي زمين ، مسئله نذر و وقف نيز وجود داشته است ، زيرا امور معابد معمولا از طريق هدايا و نذورات پيروان آن اديان و معابد و يا از محل درآمد اراضي موقوفه اي بوده كه وقف بر آن معبد يا پرستشگاه مىشده است و روحانيون مخصوصي تصدي انجام اين امور را به عهده داشـته اند . در ايران باستان نيزمسئله وقف و نذر ،ريشه اي ديرينه دارد و از زمان ورود آرياها به فلات ايران و هندوستان موقوفات و نذورات معابد وجود داشته است . در كتاب ريگ وداي هندوها و اوستا ، از نذور صحبت شده است ، كه ما فعلا وارد اين بحث نمىشويم و صرفا به بيان وضع موقوفات در دوره هاي تاريخي ايران باستان مىپردازيم و ابتدا دوره هخامنشيان را مورد مطالعه قرار مىدهيم.دراين دوره ازچهار نوع اراضي مزروعي وكشاورزي ازنظر نوع مالكيت،يك دسته ازآنها مربوط به اراضي موقوفه مىباشد كه درآمد اين گونه اراضي وقفي به مصرف هزينه هاي پرستشگاه ها وآتشكده ها و روحانيون و مغ ها و موبدان مىرسيده است .(7)م.م.دياكونوف مىنويسـد : “ قسمتي از اراضي به معابد ( پرستشگاه ها و آتشكده ها ) و شهرها نيز اختصاص داشت .”(8)
      اراضي معابد در واقع همان زمين هاي مزروعي بوده كه براي مصارف معابد و آتشكده ها وقف شده بودند و وسعت آنها در حدي بوده كه دياكونوف از آنها نام برده است . با توجه به مستندات تاريخي و نظرات مورخين كه به قسمت هايي از آنها اشاره شد ، همان طور كه ملاحظه مىشود ، معابد و آتشكده ها در دوره هخامنشي داراي املاك موقوفه فراواني بوده اند كه درآمد آنها صرف هزينه ها و امور معابد و روحانيون و موبدان مىگشته است و اين درآمدها علاوه بر نذورات جنسي و نقدي بوده كه به معابد اهدا مىگرديده است .
      ب ) دوره سلوكيان
      در اين دوره همه زمين ها به حكم فتوحات متعلق به شاه بود . معابد نيز داراي زمين هايي بودند و هرچند ما اطلاعي از املاك آنها در ايران نداريم ، از پيش بايد قبول كنيم كه معابد مهمي مانند معابد هگمتانه ( همدان )، كنگاور يا نهاوند ، مىبايست داراي متصرفاتي بزرگ يا دهكده هايي باشند كه رعايا و شايد بردگان ، براي تغذيه آن همه روحانيون مرد و زن ، مغنيان و مغنيات ، مطربان ، غلامان و خدمتكاران ، به كشت و ورز مشغول بودند . معابد ثروت هاي بسيار داشتند ( داراي موقوفات و نذورات زيادي بودند ) و شاهان سلوكي مانند انتيوخوس چهارم ، هنگامي كه دچار مشكلات مالي مىشدند ، از غارت آنها به عنوان اين كه به حكم سلطنت همه اين ثروت ها متعلق به شاه است خودداري نمىكردند.(9)
      همان طور كه ملاحظه مىشود ، در اين دوره نيز معابد داراي زمين هايي بوده اندكه وقف بر آنهابوده است و دهكده هاي بسياري( به همراه زارعين آنها ) همه جزوموقوفات معابد بوده اند .
      ج ) دوره پارتيان يا اشكانيان
      استرابون نوشته كه روحانيون اين زمان را محافظين آتشكده مىگفتند و اين عبارت ترجمه آثروان است كه به فارسي امروزي آتشبان مىشود .(10)
      از عمده ترين زمين هاي فئودالي، املاك خالصه و وقفي بود. پرستشگاه ها همچون دوران هخامنشيان بر املاك وسيع با روستاهاي فراوان و سرف هاي بىشمارتسلط داشته وفرمانروايي مىكردند و سلوكيان و اشكانيان قلمرو آنان را محترم مىشمردند . اين زمين ها يا از طرف پادشاه و يا به وسيله بزرگان و فئودال ها در هر جا به منظور جلب روساي روحانيون به پرستشگاه ها اعطا مىشد ( وقف آنها مىگرديد ) .”
      آن چه مسلم است ، وقف اراضي مزروعي و باغ ها در اين دوره نيز از طرف شاهان يا حكام ولايات و فئودال هاي بزرگ براي معابد و آتشكده ها ، بيشتر جنبه سياسي داشته و براي كسب رضايت افكار عمومي و جلب حمايت روحانيون و مغان و آتشبانان بوده است .
      د ) دوره ساسانيان
      پروفسور آرتور كريستين سن در مورد دين اين دوره مىنويسد : “ مغان در اصل قبيله از قبايل ماد يا طبقه از قوم مذكور بودند كه رياست روحاني دين مزديني ( غير زرتشتي ) به آنان تعلق داشته است . آنگاه كه شريعت زرتشت بر نواحي غرب و جنوب ايران يعني ماد و پارس مستولي شد و دين باستاني را اصلاح كرد ، مغان رئيس ديانت جديد شدند . در كتاب اوستا نام طبقه روحاني را به همان عنوان قديمي كه داشته اند يعني آثروان مىبينيم اما در عهد اشكانيان و ساسانيان ، معمولا اين طايفه را مغان مىخوانده اند و افراد اين طايفه خود را از يك ريشه مىدانستند . آمين مارسلن گويد ، در اين عهد اهل ايران مغان را از يك قبيله مىشناختند كه تكليفشان اجراي اعمال ديني است .”(11)
      رئيس همه موبدان كه منزلت پاپ زرتشتيان داشت موبدان موبد بود.اولين دفعه كه ما نام چنين صاحب مقامي را مىشنويم ، آنجايي است كه اردشير شخصي را كه ظاهرا ماهداد نام داشته به مقام موبدان موبدي نصب كرده است . شايد اين مقام پيش از اردشير هم بوده است ، لكن اهميت آن از وقتي بالا گرفت كه دين مزديسني در ايران صورت رسمي يافت .
      تشريفات مذهبي كه مستلزم اطلاع و تجربه مخصوص بود در معابد ( آتشكده ها ) به وسيله هيربدان اجرا مىشد . هيربد همان است كه در اوستا آئراپائيتي ( Aeura Paiti ) خوانده شده است .خوارزمي معني لفظ هيربد را “ خادم آتش ” گفته است . طبري حكايت مىكند كه خسرو دوم آتشكده هايي بنا كرد ( وقف نمود ) و دوازده هزار هيربد براي “ زمزمه ” ادعيه و سرودن اغاني در آن آتشكده ها برگماشت .(12)
     
وضع موقوفات
  با مقدمه اي كه راجع به چگونگي دين مردم در اين دوره ذكر شد اكنون به بحث وقف وچگونگي موقوفات در اين زمان مىپردازيم . همان طور كه قبلا اشاره شد اداره امور معابد وآتشكده ها در مناطق مختلف كشور احتياج به تامين هزينه هاي مربوطه داشته و مىبايست منابع مالي تامين اين مخارج و هزينه ها مشخص باشد . لذا از طرف پادشاهان و حكام وفئودال ها و بزرگان ، چه براي رضاي خدا به عنوان انجام يك وظيفه ديني ومذهبي و چه براي جلب نظر و حمايت روحانيون زرتشتي و توده مردم و تثبيت موقعيت و مقام خود ،املاك فراواني را وقف بر معابد و پرستشگاه ها وآتشكده ها كرده ومعمولا توليت آنها را به يكي ازروحانيون وموبدان برجسته واگذار مىكردند .
 به طور مثال مىتوان به متن كتيبه كعبه زرتشت واقع در نقش رستم در چند كيلومتري تخت جمشيد اشاره كرد ( در جاي ديگر بحث مربوط به آتشكده هاي موقوفه شاپور اول مفصل اين مطلب ذكر شده است ) كه در آن كريتر كه از روحانيون برجسته و متنفذ دربار ساسانيان بود مىگويد : “ و تمام اين چندين آتش هاي وقفي و خدماتي كه در اين كتيبه ذكر گرديده ( منظور كتيبه شاپور ) حتي بيش از اينها بوده ، مخصوصا توسط شاپور شاهنشاه ( با فرمان مربوطه ) به اينجانب واگذار گرديده . متن فرمان شاپور چنين است: و اين خانه بنيادي تعلق به شما خواهدداشت وبه بهترين .وجهي كه صلاح مىدانيد عمل كنيدكه موجب رضاي خاطرخدا وخاطر ما باشد.”(13)
      معابد (آتشكده ها ) را كه داراي اراضي (موقوفه ) وسيعي براي مخارج امور روحاني بودند بايد در زمره فئودالها به حساب آوردودر نتيجه روستايياني هم كه درزمين هاي آنها كارمىكردند ،خصوصيات ساير سرف هاي زمين هاي فئودالي را داشتند .(14)
      زارعان ،وابسته به اراضي واملاك دولت و بزرگان و يا آتشگاه ها ( منظور اراضي موقوفه آتشكده ها ) بودند . املاك بزرگ به صورت موسسات محدودي درآمدند و قسمت اعظم آنها به اجاره واگذار مىشدند .(15)
      گذشته از پولي كه معابد ( آتشكده ها ) از خزانه مركزي مىگرفته اند و خوارزمي حساب آنها را آتش همار دبيره به معناي حسابدار آتشكده ياد كرده است . خراج برخي ديه ها وقف برخي از معابد ( آتشكده ها ) بوده است كه موبدان درآمد آن ديه ها را خود مىگرفته و خرج مىكرده اند .(16)
      به طور كلي مىتوان گفت در زمان ساسانيان اغلب درآمد وقف نصيب روحانيان مىشد و ديوان موقوفات بر اموال وقفي نظارت داشته است .(17)
      اما صدقات واوقاف ( موقوفات ) و نذر و نيازهايي كه از طرف طبقات مختلف به آتشگاه ها هديه مىشد احتياج به دفاتر و اسناد (ثبت اسناد و املاك موقوفه و تنظيم وقفنامه ها) داشت و به سازمان هاي منظم روحاني . طبقه روحاني مخصوصا در اواخر دوره ساساني كه اوج قدرت خود را در اتحاد بين دين و دولت به دست آورد مشتمل بود بر دو دسته موبدان و هيربدان كه البته دسته نخست به علت ارتباط مستمر با حكومت و عامه ، بر دسته اخير كه كارش بيشتر جنبه علمي و تربيتي داشت مقدم شمرده مىشد .(18)
      ريچارد . ن . فراي نيز در كتاب ميراث باستاني ايران مىنويسد : “ چنين مىنمايد كه واگذاري يك آتشكده كاري بس پر ثواب بوده همچنان كه در ميان پارسيان امروزي نيز چنين است . بسياري از اين آتشكده ها به نام وقف كننده خويش نامگذاري شده بودند. شك نيست كه زمين هاي فراوان وخواسته ها و ثروت هاي بىكران وقف آتشكده ها مىشد … ”(19)
      قبل از اين كه راجع به چگونگي اداره امور موقوفات و تشكيلات ديوان اوقاف در دوره ساسانيان بحث كنيم ، خلاصه اي از وضعيت طبقاتي و ديواني و سازمان هاي اداري اين دوره را بيان مىنماييم . اهميتي كه ديوان و كاركنان آن – دبيران – در حفظ و ايجاد تمركز و وحدت داشتند از نقشي كه ديوان بعدها در دوران عباسيان در اداره امور پيدا كرد ، به خوبي برمىآيد .
      عنوان پاره اي از صاحب منصبان اداري اين عصر كه در روايات اسلامي هست و البته در طي اصلاحات اداري وظايف آنها نيز مكرر عرصه تحول شده است ، به هر حال تصوري از تنوع و وسعت وظايف اداري آنها را به دست مىدهد . اين عنوان ها از جمله شامل مشاغل ؛ شهر آمار دبير ، كذك آمار دبير ، گنج آمار دبير ، داد آمار دبير ، آخور آمار دبير ، آتش آمار دبير، روانگان دبير؛ مىشد كه از اين جمله دو عنوان اخير شامل شغل متصدي آتشگاه ها و امور خيريه،و دوعنوان نخست شامل مسئول درآمدهاي دولتي وسلطنتي بود .(20)مشخص است كه اداره امورموقوفات آتشگاه ها و نظارت بر درآمد اراضي موقوفه مربوطه و هزينه آنها با متصدي آتشگاه ها بوده است . در واقع مىتوان شغل مذكور را با وزير اوقاف يا رئيس سازمان اوقاف در دوران معاصر مشابه دانست .
      كريستين سن هم از قول خوارزمي دبيران دولتي را چنين مىشمارد : “ داد ديبهر ( دبير عدليه ) ، شهر آمار ديبهر ( دبيرعوايد دولت شاهنشاهي ) ، كذك آمار ديبهر (دبيرعايدات دربارسلطنتي ) ،كنزآمار ديبهر (دبير خزانه ) ، آخور آمار ديبهر ( دبير اسطبل شاهي ) ، آتش آمار ديبهر ( دبير عايدات آتشكده ها ، درآمد نذورات و موقوفات مربوطه ) ، روانگان ديبهر ( دبير امور خيريه ) . يك نفر دبير امور عرب نيز در دربار شاهنشاه ايران بود كه سمت مترجمي هم داشت و مزد و حقوق او را عرب حيره به جنس مىپرداختند .
      غالبا طبري كلمات وزيران و دبيران را چنان به كار مىبرد كه گويي دو دسته از بزرگان هستند كه قايم مقام يكديگر مىشده اند . براي مثال اين عبارت طبري را ذكر مىكنيم كه گويد گاهي همه وزيران و دبيران هنگام جلوس شاهنشاه جديد تغيير و تبديل مىيافته اند .”(21)
      اشخاصي كه همواره جزء اين طبقه به حساب مىآمده اند از اين قرارند : وزرگ فرماذار ، موبذان موبذ ، اران سپاهبذ ، اران ديبهربذ ، واسترپوش بذ . در بعضي ادوار هيربذان هيربذ (رئيس كل آتشكده ها ، تقريبا مشابه رئيس كل سازمان اوقاف)نيزعضو هيأت وزرا بوده وگاهي استبذ (رئيس تشريفات) هم درزمره آنان قرارمىگرفته است .(22)
      طبقه دبيران شامل اصنافي مانند محاسبان ، نويسندگان محاكم و قراردادها ، مورخان ، پزشكان ، شعرا و منجمان مىشد . خوارزمي در مفاتيح العلوم ،  هفت نوع خط فارسي برشمرده است كه هر كدام را كمينه بايد معرف يك ديوان دانست؛ داد دفيره( خطي كه احكام دادگستري را با آن مىنوشتند)، شهر همار دفيره (خطي كه براي نوشتن حساب هاي شهري بوده است)،كده همار دفيره (خطي كه براي نوشتن حساب هاي كشوري بوده است)، گنج همار دفيره (خطي كه براي نوشتن حساب هاي خزانه بوده است)، آهر ( آخور ) همار دفيره (خطي كه براي نوشتن حساب هاي اصطبل بوده است)، آتش همار دفيره (خطي كه براي نوشتن حساب هاي آتش ‍[وموقوفات مربوطه] بوده است )، روانگان دفيره (خطي كه براي نوشتن حساب هاي اوقاف [وامور خيريه] بوده است) .(23)
      همچنين پطروشفسكي نيز در كتاب خود از ديوان موقوفات در زمان ساسانيان نام مىبرد كه وظيفه آن نظارت بر اموال وقفي بوده است .(24)
      با توجه به مواردي كه از كتب مختلف به عنوان نمونه ذكر شد ملاحظه مىگردد كه تشكيلات اداري سازمان اوقاف و امور خيريه در ايران زمان ساساني بسيار گسترده و حائز اهميت بوده است ، زيرا همان طور كه اشاره شد ، اولا، از هفت ديوان دولتي ، تصدي دو ديوان آن يعني آتش آماردبير و روانگان دبير مربوط به تشكيلات ديواني نحوه اداره معابد و آتشكده ها و چگونگي درآمد و هزينه نذورات و موقوفات و همچنين امور ديني و خيريه بوده است .ثانيا،از هفت نوع خط فارسي كه در اين دوره نام برده اند، دو نوع خط آن مربوط به حساب هاي آتشكده ها و معابد و موقوفات و امور خيريه بوده است . ثالثا ، علاوه بر اين كه دو نفر از دبيران ديوان هاي دولتي مربوط به امور اوقاف وآتشكده ها وخيريه بوده اند . گاهي نيز متصدي شغل رئيس كل آتشكده ها كه در واقع رئيس كل اوقاف معابد وآتشكده ها نيز بوده و مسئوليت اداره امور اراضي موقوفه متعلق به معابد وآتشكده ها و نذورات آنها و ساير امور مربوطه با او بوده ( يعني هيربدان هيربد ) عضو هيأت وزرا نيز بوده است واين موارد ناشي از اهميت وموقعيت ويژه سازمان اوقاف در اين دوران مىباشد .

 كارهاي عام المنفعه مهرنرسي
 كتيبه فيروزآباد – پل عام المنفعه ( دوره ساساني )
      كتيبه پهلوي واقع درخرابه هاي پل نزديك فيروزآباد را پروفسور هرتسفلد در سال 1924 م كشف كرد . پل و كتيبه كاملا نزديك نقش برجسته مراسم تاجگذاري اردشير در ساحل راست رودخانه درگردنه اي كه به جلگه فيروزآباد منتهي مىشود مىباشد .
      هرتسفلد متن كتيبه را منتشر نساخت و مستشرقين ديگري مثل دكتر گيرشمن و هنيذگ متن آن را ترجمه و منتشر نموده اند . كتيبه مربوط به پل مهرنارسه مىباشد . مهرنارسه از زمره سياستمداران و زمامداران برجسته دوره ساساني است . مردم كشور او را به عنوان يك نيكوكار بزرگ مىستودند . آتشكده موقوفه معروفي كه براي يادبود خود و فرزندانش ساخت و هرتسفلد و آقاي گدار به وجود آنها پي بردند هنوز در نزديكي قير ديده مىشوند . با بودن اين كتيبه كه اتفاقا تنها كتيبه ساساني قرن پنجم است ، نام مهرنارسه سازنده اين پل عام المنفعه دوباره زنده شد .
      ترجمه كتيبه “ اين پل به دستور مهرنارسه وزرگفرامازار براي شادي روح او و به خرج او ساخته شد . هر كس از اين راه عبور كند براي مهرنارسه و پسرانش به خاطر ساختن اين پل درود فرستند و با كمك و لطف خداوند ، نادرستي و فريب در آنجا نخواهد بود .”
      آثار موجود پل مذكور در تاريخ 15 دي ماه 1310 ذيل شماره 90 به ثبت آثار باستاني ايران رسيده است .(24)

 

 آتشكده هاي ( موقوفه ) مهرنرسي ( دوره ساساني )

  همان طور كه گفته شد مهرنرسي وزير معروف دوره ساساني كارهاي عام المنفعه زيادي انجام داده است كه از آن جمله مىتوان به احداث پنج آتشكده (موقوفه ) به نام خود و فرزندانش در نقاط مختلف اشاره نمود . طبري مطلب مفيدي در باره مهرنرسي بزرگ فرمذار و اهل بيت او دارد . اين مرد در رستاق دشتبارين و رستاق جره ابنيه رفيعه بنا كرد و آتشكده اي در ديه آبروان ساخت كه چند قرن پس از انقراض ساسانيان هنوز به پا بود و به نام بانيش ( واقفش ) مهرنرسيان ناميده مىشد. در نزديكي قريه آبروان چهار ديه ديگر آباد كرد و در هر يك آتشگاهي قرار داد ( وقف كرد ) . يكي را مخصوص به خود كرد و فرازمرآورخذاي ناميد . سه آتش ديگر را زروانداذان و كارداران و ماگشنسپان ناميد به نام سه نفر برترين فرزندانش زروانداذ و كاردار و ماگشنسپ كه ايشان را براي سه كار از اعمال بزرگ مملكتي تربيت كرده بود . در همين ناحيه سه باغ ترتيب داد . در يكي 12 هزار اصله نخل و در يكي 12 هزار اصله زيتون و در يكي 12 هزار سرو كاشت و تمامي اين ديه ها و باغ ها و آتشگاه ها تا قرن سوم هجري به احسن حالات هنوز باقي و در دست قومي از پشت او بوده است .(25)نام هاي اين پنج آتشكده ( موقوفه ) بدين شرح است : كازرون ، بزرگ جره ، تون سبز ، فراش بند و فرازمراآورخذايا ، كه در فهرست آثار باستاني ايران به ثبت رسيده اند .(26) 

      قوانين و مقررات مربوط به وقف و امور خيريه و نيكوكاري ( از قانون مدني زرتشتيان در زمان ساسانيان  )
      كتب حقوق به زبان پهلوي
      علاوه بر نامه هاي حقوقي اوستا كه بنا بر قول مؤلف كتاب دينكرد تا زمان خلفاي عباسي در دست بوده است
مجموعه كامل وذيقيمتي نيز توسط حقوقدانان وعلماي بزرگ زرتشتي چه درزمان ساسانيان وچه بعداز شكست اين سلسله به زبان پهلوي نوشته شده و مجموعه هايي را تشكيل مىدهد كه اسامي عده اي از آنها كه در دست داريم عبارتند از : داتستان دينيك ، ماتيكان هزارداتستان ، ذات اسپرم ، نامه تنسر ، شكند گمانيك ويچار ، دينكرد ، صد درنش ، صد در بندهشن ، گيتي مينو خرد ، اردايو يراف نامه ، شايست ناشايست ،روايات وكتيبه هاي پهلوي .چون شرح فصول هر يك از اين نامه ها از حوصله بحث ما خارج است ، تنها به شرح قسمت هايي از كتاب ماتيكان هزار داتستان يا مجموعه حقوق مدني ساسانيان كه راجع به وقف وامور خيريه و نيكوكاري مىباشد اكتفا مىكنيم .
  فصل هشتم
حاكم شرع ( دستوبر ) و اختيارات او
      دستوران يا حكام شرع نه تنها حق قضاوت و رتق و فتق امور شرعي مردم را دارا بودند ، بلكه به پاره اي مسائل حقوقي و مالي نيز رسيدگي كرده و حكم صادر مىكردند . مردم هم اغلب طرح دعاوي خود را تا آنجا كه در صلاحيت اين گونه محاكم بود به علت سهولت كار به آنان ارجاع كرده و به محاكم عرف ترجيح مىدادند .
       بند 1 – 2 : دستوران حق رسيدگي به دعاوي حقوقي را دارا مىباشند.
      بند 5 : هرگاه كسي نسبت به بخشي از دارايي آتشكده در دادگاه شرع ادعاي مالكيت كند و سندي در اين مورد موجود نباشـد ، محكمه بايد در مورد مالكيت آن مال بخصوص از دسـتور يا رياست آتشكده نظرخواهي كرده
و برابر گفته آن دستور تا هنگامي كه در مقام رياست باقي باشد عمل نمايد .
      بند 6 : رسيدگي به دعاوي اموال معابد يا آتشكده ها در صلاحيت محاكم شرع بوده و حق مالكيت از روي مدارك و اسناد به ثبوت خواهد رسيد .
اشاره ديگر راجع به محاكم شرع در كتاب ماتيكان.
فصل چهل و دوم

      بند 22 : رسيدگي به تمام جرائم شرعي در صلاحيت دادگاه شرع است و همچنين شكايات راجع به اموال معابد و آتشكده ها ، ازدواج ، فرزندخواندگي ، جهيزيه زن ، طلاق ، ارث ، وصيت ، مرافعات راجع به بردگان ،  تشريفات ، داوري ايزدي و نظاير اينها ، همه به محاكم شرع رجوع مىشود .
      فصل پانزدهم ، قيمومت ، توليت ، وصايت و كفالت ( سرداري )
      بند 1 : كسي كه مقداري از مال خود را براي عمل خيري جهت سود روانش وصيت كند ولي شخصي را به عنوان وصايت انتخاب نكرده باشد ، آن مال را بايد به شايسته ترين فرزندان او سپرد، زيرا در مورد توليت معابد نيز چنين حكمي رفته است .
      بند 2 : پدر مىتواند هر يك از فرزندان خود يا هر شخص ثالثي را كه شايسته داند به سمت سرپرستي و اداره كردن مال موقوفه خود انتخاب نمايد .
      بند 3 : كسي كه قسمتي از دارايي خود را به راه خير وقف نمايد بر زن و فرزندان اوست كه آن مال را مشتركا نگهداري كنند .
      بند 4 : كسي كه قسمتي از مال خود را براي سود ديگران وقف كند نگهداري آن نيز مشتركا برعهده زن و فرزندان او خواهد بود .
      بند 17 : هرگاه كسي دو نفر را به عنوان سرداري(توليت)براي اداره اموال موقوفه خود انتخاب نمايد در صورت رد يكي از آنها ، سرداري ( توليت ) به ديگري خواهد رسيد .
      بند 18 : هرگاه كسي براي اداره اموال موقوفه خود سرداري ( متولي ) تعيين نكرده باشد آن حق به پسر ارشد او و در صورت دوقلو بودن به آن پسري كه پارساتر است مىرسد و در صورت عدم اختلاف ، هر دو مشتركا بايد بر آن مال سرداري كنند .
      بند 27 : معبدي كه توسط دو نفر بنا شده باشد ، حق توليت ( سرداري ) به آن كسي خواهد رسيد كه در ساختمان آن متحمل هزينه بيشتري شده باشد .
      بند 28 : زن حق ندارد بر خلاف وصيت شوهر خود مال موقوفه او را به مصرف برساند .
      بند 30 : توليت ( سرداري ) اموال موقوفه زني كه بدون وصيت فوت نمايد حق فرزندان آن زن خواهد بود و نه شوهر او .
      بند 35 : كسي كه توليت ( سرداري ) اموال موقوفه خود را به عهده زن و فرزندانش مجتمعا محول كند ، نافرزندان و فرزندخواندگان او نمىتوانند درين حق شريك باشند .
      بند 36 : شخص تا زنده است مىتواند سرپرست اموال موقوفه خود را هر گاه كه بخواهد تغيير دهد .
      بند 39 : كسي كه تنها سرپرستي ( سرداري يا توليت ) نصف اموال موقوفه خود را به شخص ديگري واگذار كند ، نصف ديگر تحت سرپرستي ورثه واقف قرار خواهد گرفت .
      فصل شانزدهم ، در عدم جواز بخشيدن مال غير
      بند 1 : بخشيدن مال غير به عنوان بخشش يا وصيت يا وقف يا وام يا به هرعنوان بلاعوض ديگر ممنوع است .
      بند 14 : بهرام گفته است ، كسي حق ندارد مالي را كه مورد نياز خود و خانواده اوست وقف معابدكند يا به ديگري ببخشد .   
      فصل هجدهم ، در صـرف وجـوه يا اموالي كه براي بريات يا امور خيـريه داده شـده اسـت ( يزشن و نهاتك
 خواستك آدران و خواستك روان نهاد )

      بند 1 : مالي را كه براي امر خيري داده شده است هرگاه داراي درآمد باشد تنها بايد درآمد آن مال را به مصرف كار خير رساند . ولي اگر فاقد درآمد باشد آن وقت مىتوان اصل مال را به منظور آن امر خرج كرد .
      بند 2 : هرگاه شخصي براي صرف وجوه خيريه خود جهت مخصوصي را تعيين نكرده باشد آن را مىتوان به هر راه خيري كه صلاح باشد به مصرف رساند .
      بند 3 : صرف وجوه خيريه بر عهده شخص يا اشخاصي است كه دهنده تعيين كرده باشد .
      بند 4 : كسي كه وجهي را براي امر خيري داده باشد نمىتواند آن را به عنوان اشوداد صرف نمايد ( اشوداد =
صدقه ، زكوه ، خمس ، خرج كفن و دفن و ساير واجبات مالي شرعي زرتشتي ) .
      بند 7 – 8 : هرگاه موبدي نسبت به حفظ اموال آتشكده ( اموالي كه وقف آتشكده شده است ) يا وجوهي كه امانتا به او سپرده شده خيانت يا كوتاهي كند مقصر شناخته شده و طبق راي دادگاه موبدان به كيفر خواهد رسيد.
      بند 9 : متصديان امور خيريه (متوليان ) حق ندارند مالي را كه بايد به مصرف امرخيري رسانند اصل يا بهره آن را بفروشند .
      بند 10 : حق تصدي ارثا قابل انتقال مىباشد .
      بند 11 : هرگاه روز يا ماه امر خيري ( مثلا روز اطعام فقرا يا انجام مراسم گهنبار ) تعيين شده باشد متصدي حق ندارد آن را در تاريخ ديگري انجام دهد ( گهنبار روزهاي معيني در سال است كه زرتشتيان بايد براي شادي روان درگذشتگان خود به اطعام فقرا و دستگيري نيازمندان و مستمندان بپردازند ) .
      بند 12 : كسي كه امر خيري را از طرف ديگري به درستي انجام دهد چنان است كه خود او نيز در آن عمل خير شريك بوده است .
      فصل چهل و دوم ، عقايدي در موارد مختلف
      بند 35 : ماراسپند يكي از ردان ( روحانيون ) گويد ، توليت مساجد ( معابد ) شخصي پس از مرگ پدر به فرزندان او منتقل نمىشود . ولي كشن جم ، رد ( روحاني ) ديگر گويد كه مىشود .
      بند 38 : به عقيده رد اورمزد توليت مساجد ( معابد ) شخصي پس از مرگ مالك حق حاكم شرع است .
      بند 44 : كسي كه درآمد املاك خود را در ايام فروردينگان براي انجام امور ديني و خيرات به نامگانه و شادي روان خودش به دختر خود سپرده باشد دختر مىتواند فقط در ايام پنج روز گات ها كه آن را روزهاي فروردينگان خوانند درآمد آن مال را متصرف شود .(27)


توضیح:
 استفاده از مقاله  با ذکر  منبع مجاز می باشد.