نقش فرهنگ «وقف » در شكوفایی علم و دانش در تمدن اسلامی
احياي مجدد فرهنگ و تمدن اسلامي و عناصر تشكيل دهنده آن و تبادل نظر پيرامون اين مهم جايگاه ويژه اي را در وضعيت فعلي مسلمانان و جهان معاصر به خود اختصاص داده است.بدون شك يكي از عوامل مهم شكوفايي فرهنگ و تمدن اسلامي تجلي روحيه انفاق، ايثار، فداكاري و نيكوكاري در قالب سنت وقف بوده است.سنت حسنه «وقف» كه مصداق بارزي از آيه شريفه «....... و الباقات و الصالحات خير عند ربك...» مي باشد بعنوان رهنمودي انسان ساز وفرهنگ مترقي در مجموعه احكام و تعاليم اسلامي به شمار ميرود كه آثار اخلاقي و فرهنگي و علمي و اقتصادي بيشماري را در توسعه اجتماعي داشته است و امروز هم مي تواند بعنوان يكي از عناصر فعال و زمينه ساز براي مشاركت آحاد جامعه در توسعه علمي كشور مورد توجه قرار گيرد.حمايت از دانشمندان و جويندگان علم، به وجود آمدن مراكز بزرگ علمي از دارالعلم ها و دارالخزانه و بيت الحكمه ها و بيمارستانها و دانشگاه ها، در پوشش نهادهاي بزرگ وقف اسباب اين مهم را فراهم كرد و افقان و متوليان خداجوي يا تحقيق و پژوهش و نگارش و ترجمه همه گمارند و با سفر به دور ترين نقاط عالم به داد و ستد علمي با فرزانگان روزگار بپردازند.مدارس، كتابخانهها، بيمارستانها، و درمانگاها و رصدخانههاي بسياري نظير مجتمع عظيم علمي آموزشي ربع رشيدي تبريز، رصد خانه مراغه، نظاميه ها ... را در دنياي اسلام مي توان برشمرد كه هزينه هاي آنها از راه وقف تأمين مي شده است. وقف ، پشتوانة پايان ناپذيري بود كه مي توانست در هر شرايطي اين مراكز پا برجا نگاه دارد تا كار تعليم و تربيت بر زمين نماند.اكثر مورخين و محققين به نقش موقوفات اسلام در توسعه علم دانش اشاره نمودهاند به عنوان نمونه نظر دانشمند مورخ، ابن خلدون (732 ـ 808 هـ.ق) در اين باره چنين است: «نمي دانم خداوند چه عنايتي به مشرق مبذول فرموده است، ولي گمان مي كند رواج بازار دانش و پيوستگي سند تعليم در دانشها و ديگر صنايع ضروري و كمالي در آن سرزمين به سبب فراواني عمران و ترقي حضارت (تمدن و شهرنشيني ) و كمك كردن به طالبان دانش از راه وظايف و مقرري هائي كه از اوقاف براي آنان معين مي شود، و در نتيجه توسعه يافتن اوقاف موجبات رفاه طالبان علم فراهم مي آيد.امروزه زمينه هاي فراوان براي وقف اموال وجود دارد كه از آن جمله وقف بر تاسيس مراكز پژوهشي و علمي، تشويق دانش پژوهان برتر، تأمين فضاهاي آموزشي، تجهيز كتابخانه ها و آزمايشگاه ها و كمك به ساير امور عام المنفعه، به طوري كه اگر افراد خير و نيكوكار در اين موارد پيش قدم شوند در زمان كوتاه و به نحوه مطلوب بسياري ازنيازهاي جامعه مرتفع خواهد شد.ما در اين مقاله ضمن بررسي نقش فرهنگ وقف به عنوان يكي از عوامل موثر در شكل گيري و توسعه تمدن اسلامي، با ذكر پاره اي از موقوفات جهان اسلام كه زمينه ساز توسعه علم و دانش و تربيت دانشمندان مسلمان در شاخه هاي مختلف علوم بشري بوده اند به كاربرد هاي عملي اين سنت حسنه در توسعه علمي امروز جامعه مان نيز مي پردازيم
كليد واژه ها:
وقف: عبارت است از: عملي حقوقي كه به موجب آن شخصي – اعم از شخص حقيقي يا حقوقي – عين مالي را از ملكيت خود خارج كرده، از هر گونه نقل و انتقال – اعم از نقل و انتقال هاي ارادي مانند اقسام معاملات، نقل و انتقال هاي قهري مانند توارث- و ساير تصورات به طور كلي مصون مي دارد و منابع آن را در راه هاي خدا پسندانه و امور خيريه به طور دائم به جريان مي اندازد تا افراد به صورت بلا عوض، از منابع آن بهره مند شوند. ماده 55 قانون مدني، وقف را با اين عبارت تعريف كرده است: « وقف عبارت است از اينكه عين مال حبس و منافع آن تسبيل شود».
واقف: واقف كسي است كه مالي را با اختيار و آگاهانه وقف مي كند وخود را از تصرفات شخصي در آن مال محروم مي سازد تا منافع پايدار آن به جامعه برسد. از لحاظ حقوقي واقف بايد مالك مالي باشد كه وقف مي كند و نيز صلاحيت قانوني در اموال خود را داشته باشد.
موقوفه: مالي كه وقف آن از حيث داشتن شرايط صحت، تماميت يافته و داراي شخصيت حقوقي شده است، موقوفه ناميده مي شود.
نيت وقف: نيت وقف ( نيات واقفين) در اصطلاح وقف، داعي و انگيزه ايست كه واقف با در نظر گرفتن آن، مبادرت به وقف مال خود مي كند. مانند وقف مال به انگيزه احداث مسجد يا مدرسه يا بيمارستان يا كمك به امور آموزشي و پژوهشي و ....
وقف نامه : سند وقف، نوشته ايست كه واقف براي وقف مال خود تنظيم كرده و در آن درباره مسائل مختلف مربوط به نحوه اداره موقوفه، شرايط متولي و چگونگي صرف عوايد آن و ساير مسائل مربوطه، تعيين تكليف كرده است.
مقدمه:
وقف از جمله موضوعاتي است كه به رغم ظرفيت وسيع آن در شمول مباحث كاربردي اقتصادي، علمي، پژوهشي و اجتماعي، كمتر مورد تحقيق پژوهشگران قرار گرفته است و جز اندكي در بعد فقهي، در ديگر ابعاد آن، تحقيقات جامع علمي صورت نگرفته است.
بدون ترديد اگر به مقوله وقف، به طور همه جانبه نگريسته شود و اهميت اين سنت نبوي آشكار شود، سهم عمده اي در تحول ساختار فرهنگي و توسعه علمي كشور ايفا خواهد كرد. نظام كاربردي وقف در شوون مختلف اجتماعي از گستردگي و تنوعي برخوردار است كه حتي بيان فهرست ريز آن بيش از حد يك حد مقاله است.
تاثير وقف در گسترش دانش و علومي كه موجب شكوفايي تمدن عظيم اسلامي در قرون مختلف شد و ديگر آثار و بركات اين سنت پايدار، تجربه كارساز و مفيدي است كه بايد براي مسئولان و دست اندركاران برنامه ريزي توسعه كشور كه احياي تمدن اسلامي، پيشرفت و آباداني و تشكيل مدينه فاضله اسلامي را وجهه همت خود قرار داده اند، مورد توجه ويژه قرار گيرد. زيرا ساختار و كاركردهاي نهاد وقف بر ساختار و كاركردهاي نهادهاي ديگر چون نهادهاي علمي، آموزشي، درماني، اقتصادي و فرهنگي تاثير مستقيم دارد. وجود هزاران مدرسه، مسجد، درمانگاه، بيمارستان، حسينيه، كتابخانه، كاروان سرا، رباط، حمام، قنات، آب انبار، پل و ... بهترين گواه و شاهد آن است.
گزافه نيست اگر بگوييم وقف و خير انديشي تاريخي به قدمت تمدن انسان دارد. نگاهي گذرا به ديروز و امروز فرهنگها و تمدن بشري كافي است تا ما را با آثار و بركات مادي و معنوي وقف در گستره كشورهاي اسلامي و غير اسلامي آشنا كند. اين حقيقت نشانه فطري بودن وقف و ريشه داشتن فرهنگ نوع دوستي در نهاد آدمي است: شاهد عيني آن رشد روز افزون بنيادهاي خيريه در ديگر كشورهاي غير مسلمان است.
آدمي به حكم فطرت خويش، نوع دوستي و ديگر خواهي را ارج مي نهد و از تماشاي رنج بينوايان آزرده خاطر مي شود و جان خويش را با ياري محرومان آرامش مي بخشد. تاريخ و فرهنگ و آيين ما با وقف و خير انديشي واقفان و بيدار دلائي در آميخته است كه نام خويش را به صحيفه ايثار و رادمردي رقم زده اند.
انسان امروز با همه فرهنگ ها و بينش هاي گوناگون خويش، وقف و بنيادهاي وقفي و خيريه را پديده اي سودمند و در مسير رشد و تعالي تمدن انساني و توسعه همه جانبه جامعه حتي در مادي ترين تمدن هاي امروزي، مي شناسد. انسان امروز، همچون نياكان خويش به خوبي دريافته است كه وقف، مي تواند چون هميشه كارساز و سودمند باشد، گوشه از آلام بشري را تشكيل بخشد و در رشد وتوسعه علمي، آموزشي، اخلاقي و انساني جوامع موثر افتد. او دريافته بسياري از معضلاتي كه در زمينه هاي مختلف گريبان گير مردم يك جامعه است، تنها به وسيله دولت و دستگاه هاي اجرايي قابل حل نبوده و مشاركت و معاضدت و ياري خود مردم است كه مشكلات از سر راه رشد و توسعه آن جامعه برخواهد داشت و فرهنگ وقف نهادي است كه از طريق آن مي توان بخش قابل توجهي از كمبودها و تنگناهاي جامعه را شناخت و اموال و دارايي هاي مردم نيكوكار را داوطلبانه در جهت رفع آن ها به كار بست.
متاسفانه اين نهاد با وجود برخورداري از قسمت زياد، آن طور كه شايسته است فراگير نشده و نقش آن در ابعاد گوناگون مكتوم و مستور مانده است، به طور مثال نقش وقف در توسعه جامع كشور و سهم موقوفات در اقتصاد بدون نفت علي رغم اهميت فراوان آن كمتر مورد توجه كارشناسان و برنامه ريزان قرار گرفته است. در اجراي برنامه هاي ميان مدت و بلند مدت توسعه علمي، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي، آنچه ذهن برنامه ريزان و دست اندركاران را بيشتر به خود مشغول مي كند، محدوديت منابع در مقابل مصارف بي حد و حصر است. در نتيجه كشورهايي در اين امر موفق خواهند بود كه بتوانند از تعدد و تنوع منابع مالي برخوردار باشند. در كشور ما درآمدهاي بالقوه موقوفات در صورت شناسايي كامل و بهره برداري بهينه مي تواند به طور مستقيم يا غير مستقيم بخشي از نيازهاي كشور را تامين كند. اين حقيقت تكليفي بر دوش دست اندركاران و مسولان امر قرار مي دهد كه در اين زمينه مطالعات و تحقيقات همه جانبه اي انجام دهند و براي رسيدن به يك راه حل علمي از طريق نهادهاي ذيربط اقدام كنند.
اميد است اين مقاله بتواند به بخشي از آثار پر بركت اين حركت خداپسندانه و مردم گرايانه در عرصه توسعه و توليد علم و دانش بپردازد و نقش آن را در جامعه تبيين كند.
تمدن اسلامي و نقش آن در توسعه و پيشرفت علوم و فنون بشري
به روايت غريبان، خورشيد علم، اول بار، از افق يونان دميد و پس از قروني چند كه ظلمت قرون وسطي رخ نهفت، بار ديگر از افق مغرب برآمد تا دنياي امروز را به نور خود روشن كند.
نگفته پيداست كه از ديدگاه اين روايت، علم ماهيتي جغرافيايي دارد و اقوام و ملل ديگر، از هنديان، مصريان، چينيان، ايرانيان. اعراب و .... نقش تعيين كننده اي در تاريخ علم نداشته اند. به نظر آنان درخشش علم در تمدن شكوفايي اسلام نيز چيزي جز پرتو افكندن دانش يوناني در ديار مسلمانان نبوده است، در اين ميان اگر مسلمانان را فضيلتي باشد، در اين است كه چند گاهي شرار دانش يوناني را در شب ظلماني تاريخ افروخته نگاه داشتند و سپس آن را به صاحبان اصيلش، يعني غربيان، باز گرداندند.
اين روايت از تاريخ علم، افسانه اي است كه از فرط تكرار، در ذهن و دل بسياري از مردم دنيا جا باز كرده و حتي پلكهاي افسانه سرايان را نيز به خوبي سراسر هذيان فروبرده است! صاحبنظران عالم از شرقيان و غريبان، به خوبي از ميزان اعتبار علمي اين افسانه باخبرند و چه بسا در يكايك مقدمات آن، سخنها دارند كه شرح آن مجالي ديگر مي طلبد. [2]
انسان از خواندن اين همه دروغ و تحريف در كتابهاي تاريخ تمدن دلتنگ مي شود، بخصوص كتابهايي كه در هفتاد سال اخير نوشته شده است. همه جا صحبت از هومانيسم و رنسانس و تمدن يونان است، ولي كسي نمي پرسد كه آخر رنسانس از كجا آمد؟ اروپايي كه تقريباً هزار سال پيش در جهل و ناداني زندگي ميكرد، چه شد كه يكباره عشق به علم در او پديد آمد؟ آخر در فاصله بين تمدن يونان تا رنسانس هزار و پانصد سال تاريخ قرار دارد، چرا در اين مدت اروپا بيدار نشد و از به اصطلاح « تمدن يونان» تجديد حيات نكرد؟ چرا اين كار بلافاصله پس از ايجاد تمدن اسلامي در اندلس و ساير بلاد اسلامي انجام شد؟ كسي نمي پرسد كه ملل مسلمان چه نقشي در بيداري اروپا داشتند و مقام علمي و صنعتي ملل اسلامي در اين ششصد ساله بعد از مسيح، در چه سطحي نسبت به اروپاي آن زمان و حتي اروپاي امروزه بود؟
معهذا در ميان صاحبنظران غرب نيز كساني هستند كه بخوبي نقش ارزنده تمدن عظيم اسلامي را در پيشبرد تمدن بشري دريافته و منصفانه به آن اقرار نموده اند بطور مثال دانشمند بزرگ و نويسنده محقق فرانسوي دكتر گوستاولوبون در قسمتهايي از كتاب تمدن اسلام و غرب كه در سال 1884 تاليف يافته است مي نويسد:
« ما در اينجا كوشش نموده اين مسئله را بثبوت خواهيم رسانيد كه تمدن عرب (اسلام) بقدريكه در شرق تاثير بخشد در غرب نيز همانقدر موثر واقع شده و بدينوسيله اروپا داخل در تمدن گرديد. آري تاثير اين تمدن در مغرب زمين كمتر از تاثير آن در مشرق نبوده ... در غرب در قسمت علوم و ادبيات و نيز اخلاق اثر آن بيحد و حصر بوده است. .... همانطور كه مكرر تذكر داديم انتشار علوم عرب ( اسلامي) در اروپا بوسيله جنگ صليب نبوده بلكه از اندلس و جيره صقليه و ايتاليا بوده است چنانچه در سال 1130 ميلادي دارالترجمه اي در طليطله تحت رياست اسقف اعظم رايمون تاسيس شد. تمام كتب مشهوره عرب را در لاتيني شروع به ترجمه نمود. از اين ترجمه ها موفقيت كاملي حاصل گرديد يعني چشمهاي اروپائيان از اين كتب باز شده دنياي تازه اي را توانستند بنظر بياورند سلسله اين ترجمه ها تا قرن چهاردهم در جريان بود.»
اين دانشمند فرانسوي سپس كتابهاي زكرياي رازي، ابوالقسيس، ابن سينا و ابن رشد را كه به لاتين ترجمه نمودند بعنوان مثال ذكر كرده و در جاي ديگر مي نويسد:
« تا قرن پانزدهم قولي را كه ماخوذ از نويسندگان مسلمان ( عرب) نبود مستند نمي شمردند رژر باكن، لنوناردوپيز، آرنودويلانو، رايمون لولي، سن توماس، آلبرت كبير و آلفونس دهم، تمام آنها يا شاگرد علماي مسلمان ( عرب) بودند و يا ناقل اقوال آنها».
ميسو رنان مي نويسند كه آلبرت بزرگ هر چه داشت از ابوعلي سينا فرا گرفته، و سن توماس تمام فلسفه ماخوذه اش از ابن رشد بوده است، تمام دانشكده ها و دانشگاه هاي اروپا تا پانصد الي ششصد سال روي همين ترجمه ها دائر و مدار علوم ما فقط علوم مسلمين بوده است. و در بعضي رشته هاي علوم مثل طب مي توان گفت كه تا زمان ما هم جاري مانده است چه در فرانسه كتابهاي بوعلي سينا تا آخر قرن گذشته باقي بوده شروحي بر آنها نوشته ميشد. [3]
با توجه به پيشرفت هاي علمي و تكنولوژي و تهاجم همه جانبه فرهنگ و تمدن غربي را چنين باور است كه عاقبت فرهنگها و تمدنهاي متنوع و متكثر در عرصه گيتي، به يكپارچگي و هضم در شكل تمدن و فرهنگ جهاني دنياي غرب خواهد انجاميد و هر گونه مقاومتي منجر به شكست و كشورها و ملت ها تقليداً و جبراً در مسير اين تمدن قرار خواهند گرفت.
ولي با مراجعه به گذشته دور و با يادآوري برتري علمي و شكوفايي تمدن اسلامي بين قرنهاي سوم تا هفتم هجري بر كل جهان، مي توان اين باور كه برتري علمي از آن غربيان است را اصلاح كرد باوري كه بر انديشه بسياري از مسلمانان تاثير گذاشته و روحيه ياس و سستي را در آنها ايجاد نموده و باعث رواج روحيه تقليد گرديده است ابتدا يك نكته بسيار مهم را نبايد فراموش كنيم و آن عبارت از اين است كه :
علم معاصر غرب و اين قدرت تمدني جوشان، حلقه اي از حلقه هاي به هم پيوسته و دوره اي خاص از تاريخ طولاني علم است كه شروع آن آغاز حيات انسان ابتدايي بر روي كره زمين است علم كنوني غرب از هيچ به اين قدرت مسلط قوي تبديل نشده و بدون آن كه بر پايه هاي دور و نزديك تكيه زده باشد، قوام نيافته است علم معاصر غرب، اكنون آخرين حلقه از زنجيره دانش بشري است و پس از آن حلقه هاي ديگري نيز ايجاد خواهد شد كه در حال حاضر هنوز ماهيت آن حلقه ها را نمي توانيم بشناسيم و اكنون نمي دانيم نهايت آن حلقه هاي آينده به كجا ختم خواهد شد و برد نهائي آنها چقدر خواهد بود.
در اين مورد كافي است تنها يك مثال بزنيم و آن همان چيزي است كه « سيگريد هونكه» مستشرق به اين عبارت خود گفته است كه : « زماني كه شارل كبير در دوران پيري خود سعي در يادگيري خواندن و نوشتن داشت و در زماني كه امراي غرب به ناتواني خويش از نوشتن و خواندن اعتراف ميكردند و در دوراني كه در ديرها بين كاهنان به ندرت كسي پيدا مي شد كه بتواند بنويسد، به طوري كه در سال 1291 ميلادي در دير جالينوس قديس كاهنان و رهباناني كه قادر به نوشتن باشند وجود نداشت، به طوري كه در سال 1291 ميلادي در دير جالينوس قديس كاهنان و رهباناني كه قادر به نوشتن باشند وجود نداشت، و در زماني كه اين تحولات و حوادث در غرب رخ ميداد، در سرزمين هاي اسلامي هزاران مدرسه در روستاها و شهرها ميليونها پسر و دختر را در خود جاي داده بود كه بر روي فرشها نشسته بودند و با مركبي متمايل به سياه بر روي لوحهايي چوبي مي نوشتند ....» [4]
جنبش فرهنگي و تمدن علمي عظيمي كه اسلام به وجود آورد، آنچنان واضح و آشكار است كه تمام تاريخ نويسان اسلامي و غير اسلامي، بدان اعتراف كرده و درباره آن داد سخن داده اند، از جمله گوستاولوبون فرانسوي در كتاب تمدن اسلام و عرب مي نويسد: « جديتي كه مسلمانان در فراگرفتن علوم از خود نشان دادند حقيقتا حيرت انگيز است آنها هر وقت شهري را ميگرفتند اولين اقدامشان بناي مسجد و آموزشگاه بود. » [5]
به اعتقاد ما علم، بيش از هر چيز، ماهيتي انساني دارد و كمابيش ميراث مشترك همه اقوام و تمدنهايي است كه در طي اعصار و قرون بر عرصه خاك زيسته اند، بناي تمدنهاي گذشته تاريخ، جز با گردآمدن خشت خشت اندوخته ها و تلاشهاي امتهاي پيشين نمي توانست بر پا شود زماني مشعل دانش در مصر باستان و بين النهرين مي درخشيد، روزگاري چين و هند كانون علم و تمدن بوده و دوره اي نيز ايران باستان فرهنگ ساز بوده و داراي تمدني بزرگ با يونانيان براي دست يافتن به قله هاي بلند دانش در رقابت بودند و در روزگاري نيز به درازاي چندين قرن كشورهاي اسلامي ( از جمله ايران اسلامي خودمان) مشعلداران بلامنازع دانش در جهان بودند و اگر دانشمنداني چون ابوريحان بيروني، بوعلي سينا، خوارزمي، خواجه نصير طوسي، فارابي، جابرن حيان، رازي و .... در علوم مختلف طب و رياضي و نجوم و شيمي و .... نبودند و مسلمانان مشعل علم را بر سر دست نگرفته و به شرق و غرب عالم نبرده بودند بي شك سطح دانش بشري بدين پايه نرسيده بود.
مسلمانان به انگيزه وظيفه ديني و دانش خواهي، و در اجراي حديث نبوي « اطلبو العلم ولو بالصين» در هر جا كه نشاني از معرفت و دانش يافتند، براي به دست آوردن از هيچ كوششي فروگذار نكردند و با نهضتي بزرگ، اندوخته هاي دانش آن روزگار را به عربي، كه زبان علم و دين بود، برگرداندند و به تفسير و تحليل و تكميل آن پرداختند نتيجه اين تلاشها، برافروختن مشعل دانش در جهان و بر جاي گذاشتن صدها اختراع و اكتشاف در شعب مختلف علوم و فنون و تاليف كتب علمي و تحقيقي در هر زمينه بود.
براي تاييد مطلب فوق پاره اي از نظرات محقق و دانشمند برجسته مسيحي ويل دورانت را كه در كتاب تاريخ تمدن ( تاليف 1949 م ) بيان داشته مي آوريم:
« ... متاسفانه اطلاعات ما درباره سه قرني كه فكر اسلامي در اثناي آن شكوفا شد –132-442 ه.ق، 750-105 م) بسيار ناقص است، زيرا هزاران نسخه خطي عربي در علوم و ادبيات و فلسفه همچنان در كتابخانه هاي دنياي اسلام نهان مانده است. و آنچه در اين صفحات آورديم از درياي مواريث اسلام فقط قطره اي بود. اگر علما اين ميراث فراموش شده را كشف كنند، به احتمال قوي قرن دهم مشرق اسلامي را در تاريخ عقل انساني بايد يكي از قرون طلائي تاريخ خواند»
ايشان در جاي ديگر مي نويسند : « ... اسلام طي پنج قرن ، از سال 81 تا 579 هـ . ق ( 700 تا 1200 م) از لحاظ نيرو، نظم، بسط قلمرو حكومت، تصفيه اخلاق و رفتار، سطح زندگاني وضع قوانيني منصفانه انساني و تساهل ديني، ادبيات، دانشوري ، علم طب و فلسفه پيشاهنگ جهان بود. پزشكان اسلامي پانصد سال تمام علمدار طب جهان بودند. .... تنها در دورانهاي طلائي تاريخ بوده است كه جامعه اي مي توانسته مانند اسلام، در مدتي به همين كوتاهي اينهمه مردان معروف در زمينه حكومت، تعليم، ادبيات، لغت شناسي، جغرافيا، تاريخ، رياضيات، نجوم، شيمي، فلسفه و پزشكي بوجود آورد....» [6]
نقش موقوفات بعنوان پشتوانه در توسعه علم و دانش و ايجاد تمدن اسلامي
از جمله عوامل مهم رشد و شكوفايي تمدن اسلامي، نظم يافتن امر پژوهش و دانش اموزي و فراهم بودن امكانات تحصيلي براي دانشمندان و محققين بود و اين امكان بيشتر از محل درآمد موقوفات مدارس و اماكن علمي و آموزشي ايجاد مي شده است.
اوقاف به طور كلي از نظر درآمد و بهره مستمر از بهترين و بيشترين منابع درآمد براي تعليم و توسعه علم و دانش در جوامع اسلامي بوده است و پايداري و استمرار تعليم در ممالك اسلامي طي قرن ها طولاني و نظم و ترتيب فعاليت علمي و پژوهشي در دانشگاه ها و دارالعلم ها و بيمارستانها و ديگر مراكز علمي به اين منبع مالي بستگي داشته است. هر چه مردم مومن و مسلمان با الهام از سخنان گهر بار رسول اكرم (ص) و ديگر پيشوايان اسلام در اهميت علم و دانش، همراه تعليم و تعلم و فراهم آوردن امكانات براي آن را از عبادت دانسته اند و به وقف اموال خود جهت اين گونه امور همت گماشته اند.
براي اثبات مسئله فوق به ذكر پاره اي از مراكز علمي و آموزشي جهان اسلام كه در اداره امور آنها از درآمد موقوفات مربوطه استفاده ميشده مي پردازيم:
مدارس موقوفه بخارا و مدرسه(دانشكده پزشكي)بين سعد و تحصيل علم پزشكي بوعلي سينا در آنجا:
بخارا در دوره ايكه ( نيمه دوم قرن چهارم هجري) ابن سينا در آن تحصيل مي كرد نه فقط مركز فرهنگي سرزمين سعد بشمار مي آمد بلكه يكي از مراكز فرهنگي جهان بود. جغرافيا نويسان قرن سوم هجري شماره مدرسه هاي بخارا را تا 75 نوشته اند يعقوبي جغرافيا نويس قرن سوم هجري نوشته است در بعضي از مدارس بخارا تا چهارصد دانشجو ( طلبه) مشغول درس خواندن هستند و عده اي از دانشمندان بزرگ دنياي اسلامي در مدارس بخارا تدريس مي كنند.
لازم به توضيح است كه مدارس آن روزگار در واقع يك دانشگاه بودند و هيچ يك از آن مدارس، دبستان يا دبيرستان ( به اصطلاح امروزي) به شمار نمي آمدند و در همه آنها علوم عالي تدريس ميشد.
در دوره اي كه ابن سينا در بخارا تحصيل مي كرد دوره اوج فرهنگي بخارا بود چون امراي ساماني كه همه دوستدار علم بودند موقوفات زياد را به مدارس بخارا اختصاص دادند و هزينه تمام مدارس بخارا بطور منظم مي رسيد. [7]
تحصيلات پزشكي ابن سينا در مدرسه موقوفه بني سعد بخارا:
موضوع پزشكي از اين جهت در شرح حال ابن سينا اهميت دارد كه دنيا در درجه اول را پزشك مي داند. ابن سينا دانشمند رياضي، نجوم، فلسفه، تاريخ و ادب بود. در قديم فيلسوفان چون نمي توانستند از راه فلسفه معاش خود را تامين كنند، پزشكي را حرفه قرار مي داند ولي در مورد ابن سينا اينطور نبوده روزي كه ابن سينا شروع به تحصيل علم پزشكي كرد، منظورش تحصيل يك علم جديد بود و لا غير ولي اگر « ابومنصور حسن بن نوع القمري» در بخارا نبود آيا ابن سينا به سوي علم پزشكي مي رفت؟ پاسخ اين پرسش را نمي توانيم بدهيم و آنچه مسلم مي باشد اين است كه ابن سينا از سكونت ابومنصور حسن بون نوح القمري در بخارا استفاده كرد و فرصت را مغتنم شمرد تا يك علم جديد ( علم پزشكي) را بر توشه اي كه از علوم ديگر داشت بيافزايد.
شهرت ابو منصور حسن بن نوح القمري بقدري زياد بود كه از كشورهاي ديگر براي استفاده از محضر درس او به بخارا مي رفتند و ابو منصور فقط علم طب تدريس مي كرد. و جلسات درس او در مدرسه ( موقوفه) بني سعد منعقد مي گرديد. در آن مدرسه علوم ديگر هم تدريس مي شد اما شهرت ابو منصور استاد علم طب در بين استادان آن مدرسه بقدري زياد بود كه اهل فضل وقتي نام مدرسه بني سعد را مي شنيدند در ذهن آنها تدريس علم پزشكي تداعي مي شد.
مدرسه بني سعد دويست دانشجو ( طلب) داشت كه مانند دانشجويان ( طلاب) دايمي ساير مدارس بخارا شب در مدرسه ميخوابيدند و جيره و مستمري ( از محل موقوفات مربوطه) داشتند و اتاقهاي مدرسه و به اصطلاح گذشتگان حجره هاي آن دو نفري و سه نفري بود. دانشجوياني كه از بخارا براي تحصيل علم پزشكي به مدرسه بني سعد مي رفتند در منازل خودشان بسر مي بردند و ابن سينا هم در بخارا خانه داشت روز به مدرسه مي رفت و شب عازم منزل مي شد.
ابومنصور قبل از اينكه شاگردش ابن سينا در علم پزشكي از او برتر شود، از علماي بزرگ علم طلب بشمار مي آمد و كتاب پزشكي به نام « علت العلل» در زمان حياتش، كتاب كلاسيك علم طب شده بود.
اما بعد از اينكه كتابهاي پزشكي ابن سينا نوشته شد، كتاب علت العلل ابومنصور از چشم افتاد و كتب پزشكي ابن سينا و بخصوص كتاب قانون او به نام « قانون في الطب» كتاب كلاسيك پزشكي شد. [8]
ابن سينا تمام كتابهايي را كه درباره علم پزشكي نوشته شده بود در دوران تحصيل آن علم در بخارا خواند و آنچه از كتب پزشكان يوناني به زبان عربي ترجمه شد نيز از نظر ابن سينا گذشت. [9]
بو علي سينا مدتها در شرق و غرب به عنوان « امير پزشكان» شناخته شد گر چه او را بيشتر به عنوان فيلسوف و فيزيكدان مي شناسند، ولي آثار و نفوذ وي در پزشكي دنياي غرب حيرت انگيز است.
ابن سينا بيش از 180 كتاب و رساله در فنون مختلف نوشته كه پانزده كتاب معروفش در طب است و مهمترين آنها قانون مي باشد كه به قول جرجي زيدان يك فرهنگ جامع طب و داروسازي است.
به عقيده گوستاولويون كتابهاي ابوعلي سينا به تمام زبانهاي دنيا ترجمه شد و تا مدت شش قرن، اصل و مبناي طب شناخته گرديد و مخصوصاً در دارالفنونهاي فرانسه و ايتاليا فقط كتابهاي بوعلي جزء كتب درسي در طب مقرر شده بود .در مدرسه طب دانشگاه پاريس دو تصوير رنگي از دو طبيب مسلمان آويخته اند كه يكي رازي است و ديگري ابن سينا.
ابن سينا نظريات ابتكاري بسياري در زمينه فلج بدن، التابهاي قشري، دردهاي عصبي، نحوه انتقال امراض ( از جمله نحوه سرايت سل ريوي)، انگل و .... دارد كه در اين مجال فرصت پرداخت به آنها نيست . [10]
دانشگاه موقوفه مسلمين در قرطبه و تدريس پزشكي:
در قرن چهارم هجري در قرطبه مسجد و مدرسه اي ( دانشگاهي) بزرگ وجود داشت كه مسلمانها ساخته بودند و ابوالقاسم زهراوي در آن مدرسه علم پزشكي را تحصيل مي كرد و جراح شد. مدرسه اسلامي قرطبه از موسسات موقوفه فرهنگي برجسته مسلمين در كشورهاي مغرب محسوب مي شد.
در اين دوران قرطبه پايتخت اسپانياي مسلمان، بزرگترين مركز فرهنگي اروپا بود و با قسطنطنيه و بغداد سه مركز معتبر فرهنگي جهان بشمار مي رفتند قرطبه 113000 خانه، بيست و يك محله بدون شهر، هفتاد كتابخانه و عده زيادي كتابفروشي و مسجد و قصر داشت و شهرت جهاني يافته بود كه حيرت و شگفت جهانگردان را مي انگيخت. بشهر مايل ها راه سنگ فرش بود كه از خانه هاي دو طرف روشني مي گرفت. [11] در صورتيكه لندن و پاريس حتي هفت قرن پس از آن تاريخ چنين وضعي نداشت. قرنها بعد اگر كسي جرئت مي كرد و به يك روز باراني پاريس از استانه خانه برون مي شد تا قوزك بگل فرو مي رفت.[12]
موقعي كه دانشگاه آكسفورد نظر ميداد كه استحمام يك رسم بت پرستي است، نسلهاي متوالي از دانشوران قرطبه از حمامهاي مجلل بهره ور شده بودند. [13]
و اين در حالي بود كه در اروپاي قرون وسطي حمام وجود نداشت و نمي دانستند چگونه بايد حمام كنند و درتابستان خودشان را با آب مي شستند ولي در زمستان نمي توانستند حمام بكنند و وقتي صليبيون آمدند اصول ساختمان و كيفيت حمام را از مسلمانان ياد گرفتند. [14]
در دوران حكومت حكم در اسپانيا ( اندلس) با توجه به اينكه او شخصاً مردي دانشور بود دانش آموختن را تشويق مي كرد و بدانشوران جايزه هاي خوب ميداد و هم او به پايتخت بيست و هفت مدرسه بنياد كرد كه در آنجا تعليم رايگان بود. بدوران وي دانشگاه قرطبه كه عبدالرحمن سوم در مسجد بزرگ پايتخت بپا كرده بود و بنياد آن از هر قاره و نظاميه بغداد جلوتر بود بصف موسسات تعليماتي جهان مقامي بلند يافت و دانش طلبان مسيحي و مسلمان نه تنها از اسپانيا و بس بلكه از نواحي مختلف اروپا و افريقا و آسيا بدانجا مي شدند. حكم مسجدي را كه دانشگاه آنجا بود وسعت افزود و بوسيله لوله هاي سربي آب به آنجا مي برد. براي تدريس دانشگاه از شرق و غرب استادان فراخواند و موقوفاتي براي پرداخت مقرري ايشان معين كرد. [15]
قرطبه بجز دانشگاه يك كتابخانه داشت كه از لحاظ اهميت درجه اول بود. حكم از دلبستگان كتاب بود و كسان وي در كتابفروشي هاي اسكندريه و دمشق و بغداد هر جا دستنويس تازه اي مي يافتند مي خريدند يا از آن نسخه بر مي داشتند بدينسان 400000 جلد كتاب فراهم آورد كه فهرست آن چهل و چهار جلد شده بود. در آن هنگام سطح فرهنگ مردم ( مسلمان) اندلس چنان بالا بود كه بگفته دوزي خاورشناس معروف هلندي و ديگر دانشوران پس از او، همه كس خواندن و نوشتن مي دانست. در اندلس چنين بود در صورتيكه اروپاي مسيحي فقط بعضي مسائل عادي را مي دانست و آنهم خاص طبقه بسيار كمي بود كه بيشترشان كشيش بودند. [16]
با توجه به وضعيت مدارس علمي و دانشگاههاي اندلس و موقوفات و امكاناتي كه مسلمانان براي آنها مقرر كرده بودند طبيعي بود كه دانشمندان مختلفي در تمام رشته ها از آنها فارغ التحصيل شدند از جمله دانشمنداني كه در آنجا تحصيل كرده بود و تدريس مي كرد بزرگترين جراح تمدن اسلامي ابوالقاسم زهراوي يا ابوالقاسم اندلسي معروف به ابوالقسيس مي باشد كه در قرن سيزدهم ميلادي مي زيست و بسياري از ابزار جراحي را شخصاً اختراع نمود كه تصاوير آنها در كتب او موجود است.
كتابهاي او از منابع جراحان اروپا از قرن چهاردهم تا اواخر قرن نوزده ميلادي بود و تاريخ آخرين چاپ آثار او در اروپا به سال 1861 ميلاي مي رسد و خود غربيها همانند « هالر» و « ماكس ميرهوف» رساله هاي او را اساس جراحي كنوني اروپا بشمار مي آوردند. جراحان تمدن اسلامي انواع عملها را انجام مي داند و شيوه هاي جراحي اروپائيان را در حقيقت نوعي قصابي وحشيانه تلقي مي نمودند.
اصولاً پيشرفت فن جراحي نيز از دانشمندان اسلامي شروع شد و مدارس طبي اروپا تا زمانهاي اخير از تصانيف آنها استفاده مي كردند و حتي داروي بيهوشي از اكتشافات خيلي جديد شمرده مي شود، بر جراحان اسلامي پوشيده نبوده، و با « بذرالبنج» مريض را بيهوش مي كردند.
دانشمند انگليسي « سيدني فيشر» در مقاله خود تحت عنوان « رشد آموزش و تفكر علمي در تمدن اسلامي» اذعان ميكند كه : اولين دانشگاه اسلامي كه در جهان اسلام تاسيس گرديد، دانشگاه قرطبه بود كه توسط عبدالرحمن سوم در اواسط قرن دهم ميلادي ( سوم هجري) گشايش يافت با توسعه و گسترش اين قبيل مراكز علمي و آموزش در قرطبه اساتيد و دانش پژوهان بسياري از سراسر جهان كرسيهاي متعدد استادي در دانشگاه قرطبه مفتوح گرديد، هزينه بسياري از اين كرسيها در واقع از محل موقوفات تامين مي شد. علاوه بر اين بررسيهاي مختلفي به دانشجويان ممتاز و عاليرتبه اعطا مي شد...» [17]
در سال 1998 دكتر گارسيا رئيس وقت كالج پزشكان « كوردوبا = قرطبه» اعلام كرد:
اسپانيا دهمين قرن ( هزارمين سال) ايجاد اولين كالج پزشكي خود را جشن ميگيرد:
دهمين قرن ايجاد اولين كالج پزشكي توسط پزشكان مسلمان را در كوردوباي اسپانيا جشن گرفته ميشود. ده قرن بيش، مسلمانان در شهر « كوردوبا» ( قرطبه) كه مهد تمدن و هنر وعلوم اسلامي در جهان بود، اولين كالج پزشكي اسلامي اروپا را بنا نهادند به اظهار نظر دكتر گارسيا رئيس كالج پزشكان كوردوبا مدارك و نوشته هايي از پزشكان مسلمان به يادگار مانده كه تاريخ آن به ده قرن قبل باز مي گردد. و مدارك آن حفظ شده است در آن زمان در اروپا هيچ مكتب پزشكي رسمي نبود.
دكتر گارسيا ضمن مصاحبه با راديو دولتي اسپانيا كه در سراسر دنيا برنامه پخش مي كند در سال 1998 اضافه كرد:
ما بزودي هزارمين سالگرد پزشكي را در كوردوبا جشن ميگيريم و نمي توانيم از اين امر بگذريم كه مسلمانان بودند كه براي اولين بار در اروپا در اسپانيا كالج پزشكي داير كردند در آن زمان در كشورهاي شرقي و اسلامي پزشكي پيشرفت كرده بود ولي در تمامي اروپا تنها در اسپانيا يك كالج رسمي پزشكان داشت. [18]
بيت الحكمه : ( = بيت العلم = خزانه الحكمه) بغداد و موقوفات آن و فعاليتهاي علمي و پژوهشي خوارزمي در آنجا:
در نهاد آموزشي بيت الحكمه كه مامون بي دريغ به پشتيباني از آن برخاست و هزينه ها برايش پرداخت زبان تازي با ترجمه كتابهاي پارسي و يوناني سرشاري توانمندي گرفت. بيت العلم ( = بيت الحكمه) از نخستين نهادهاي آموزشي بود كه موقوفه هائي سرشار و گشاده دست بعنوان پشتوانه داشت. مامون كه نمي خواست پيشرفت علم و دانش به دست و دلبازي اتفاقي شخصي و خصوصي خلفا يا بزرگان و سران دولت وابسته باشد، و با ارجي راستين كه به شخصيت اديبان مي گذارد، آنرا با پديد آوردن موقوفه هاي هميشگي براي پيشبرد و پشتيباني، جدا و رها از پيشكشهاي اتفاقي قرار داد. [19]
ابن نديم در الفهرست نوشته است كه خوارزمي ( رياضيدان و منجم و مورخ و جغرافي دان ايراني نيمه دوم سده دوم و اول سده سوم هـ . ق) پيوسته در خزانه الحكمه كه مامون تاسيس كرده بود كار مي كرد زيجهاي اول و دوم او كه معروف به « سند هند» است مورد اعتماد و اتكاي مردم بود. خوارزمي در رياضيات و مخصوصاً نجوم ايران پيش از اسلام و تعاليم مكتب جندي شاپور، كه در زمان وي هنوز از خاطره ها محو نشده بود، دست داشت و آنها را با رياضيات هندي درآميخت و نخستين كتابهاي حساب و جبر و نجوم ( زيج) را به زبان عربي نوشت و آثار او در بسط و پيشرفت رياضيات، چه در كشورهاي اسلامي و چه بعداً در كشورهاي اروپايي تاثير فراوان داشت.
لازم به ذكر است كه الفاظ « الگوريسم» و « الگوريتم» كه در زبانهاي اروپايي تا سده هجدهم ميلادي نام معمولي حساب با ارقام هندي بود و هنوز هم بمعني « روش ويژه محاسبه در نوع خاصي از مسائل رياضي» بكار مي رود. به اين مناسبت است كه ترجمه لاتيني كتاب حساب خوارزمي عنوان Liberalgorismi ( = كتب خوارزمي) داشت و لفظ ( الگوريسم كه از تحريف نام الخوارزمي پديد آمد بعدها نزد اروپائيان براي فن حساب علمي با ارقام هندي مصطلح شد و اين اصطلاح در مقابل اصطلاح « اريثمتيك» (Aeuthmetic) كه به معني علم نظري اعداد ( ارثما طيقي) بود بكار مي رفت همچنين لفظ « جبر» در زبانهاي اروپايي algebra - Algelre و غيره بدون ترديد مشتق از عنوان كتاب الجبر و المقابله. خوارزمي است كه اين كتاب قرنها مرجع و ماخذ اروپائيان و تا سده شانزدهم ميلادي مبناي مطالعات علمي آنان در اين رشته بود. از خوارزمي آثار زيادي به جا مانده است. [20]
مصر – جامع الازهر و موقوفات آن:
بناي مسجد الازهر در رمضان سال 361 هـ. ق به پايان رسيد.
اين موسسه علمي تنها از سال 378 هـ. ق و در زمان خليفه فاطمي العزيز ( 365-386 هـ. ق) به صورت يك دانشگاه موقوفه واقعي درآمد. در اين سال و به فرمان همين خليفه بود كه برنامه آموزشي جامعه تنظيم گرديد. [21]
جانشين عزيز پسر او حاكم نيز مسجد جديدي بنا كرد كه به جامع الحاكم معروف شد. بنابر روايت تاريخ مقريزي، حاكم از مدرسان الازهر خواست تا كلاسهايي در مسجد جديد او برپا كنند، ولي در عين حال از الازهر نيز غافل نشد و آنجا را تعمير كرد و موقوفاتي براي آن مسجد و چند نهاد ديگر مقرر داشت. اين موقوفات به صورت بناها و مغازه هائي در قاهره قديم و يا در ديگر نقاط شهر بودند. [22]
بيمارستان موقوفه در بيت المقدس:
ناصر خسرو قبادياني، انديشمند قرن چهارم هجري در سفرنامه خود بيمارستان بيت المقدس را چنين توصيف ميكند: « .... و بيت المقدس را بيمارستاني نيك است و وقف بسيار دارد و خلق بسيار دارد و شربت دهند و طبيبات باشند كه از وقف مرسوم ستانند.»
بيمارستان بزرگ منصوري قاهره و موقوفات آن:
اين بيمارستان كه دارالشفاء خوانده مي شود در شهر قاهره و در راه بين القصرين ( غاسين كنوني) قرار گرفته است. اين بيمارستان را ملك منصور سيف الدين قلاوون از شاهان سلسله مملوكي بحري بنياد كرده است. مقريزي در ذكر رويدادهاي سال 683 هـ. ق گويد:
« در اين سال ساختمان بزرگ منصوري و مدرسه و گنبد به پايان رسيد» [23]
و چون بنا تكميل شد سلطان بازارها، زمينهاي كشاورزي، دكانها، گرمابه ها، مهمانخانه ها، و انبارهاي علوفه و غيره و نيز دهات شام را كه درآمد ماهانه محصول غلات آن زياد بود همه را از دارائي شخصي وقف كرد و سهم بيشتر را به بيمارستان و مابقي را به گنبد اختصاص داد.
اين بيمارستان از بزرگترين مراكز درماني و دانشكده هاي پزشكي تاريخ مصر در قرون وسطي بود و شگفت آور است كه در روزگاران دور تاريخ چنين پايگاه هاي خيريه نادري وجود داشته است كه با تازه ترين بيمارستانهاي خيريه در پيشرفته ترين شهرهاي نوبنياد اروپايي تفاوت چنداني ندارد در سال 1175 هـ. ق امير عبدالرحمن كه از سوي قضات عالي شرع قاهره مامور نظارت بر موقوفات منصور قلاوون شده بود بيمارستان و مدرسه منصوري را بازسازي كرد. [24]
برخي مدارس موقوفه در ايران ( دوره تمدن اسلامي):
در مسير تحول و تطور نهادهاي آموزشي از مسجد به مدرسه، خراسان ايران نخستين زادگاه و مهد مدارس در دنياي اسلام بوده است. گفتني است كه بسياري از اين مدارس به دست خود دانشمندان و با پشتوانه مردمي و حمايتهاي بي دريغ افراد نيكوكار ( واقفان خير انديش ) تاسيس و اداره مي شد. [25]
شهر نيشابور از ديرباز در تأسيس مدارس خصوصي شهرت داشته و مردم ادب دوست و دانش پرور اين خطه به تحصيل دانش علاقه فراوان داشتند و درحق دانشمندان احترام بسيار مي كردند و چه بسيار اتفاق مي افتاد كه دانشمندان بزرگ شهرها و بلاد دور دست اسلامي را براي تدريس به شهر خود دعوت مي كردند در اين زمينه گفته ابن سبكي را مورد توجه قرار مي دهيم كه: نيشابور از مهمترين و بزرگترين شهرهاي اسلامي بوده و پس از بغداد در بين همه شهرهاي بزرگ اسلامي بيمانند بوده است.
در اين شهر همچنين به دست استاد امام ابومنصور عبدالرحيم بن محمد بيشكي از اصحاب شيخ محدث ابوعبدالله حاكم بن بيع مدرسه اي تأسيس گرديد و بيشكي و اصحابش در آن حضور مي يافتند. بيشكي موقوفاتي بر اين مدرسه اختصاص داد. [26]
كهن ترين دانشگاه و مدرسه اسلام در شهر نيشابور توسط ابوالعباس محمد بن الحسن بن ايوب صبغي، در حدود سال 330 هـ.ق بنام (دارالسنه) بنياد گرديد موقوفات بسياري بر آن وقف و كتابخانه معتبر و معروفي هم داشته است. [27]
نظاميه ها و موقوفات آنها:
خواجه نظام الملك يكي از بنام ترين شخصيت هاي سياسي و علمي ايران در خلال كارهاي مهم كشوري مدارس بزرگي هم در بغداد و نيشابور و ديگر شهرهاي معروف ايران چون اصفهان و بلخ و هرات و مرو و آمل و طبرستان و در بصره و موصل بنا نهاد كه بنامش «نظاميه» ناميده مي شده است. نظاميه بغداد، كنار دجله در كوي سه شنبه بازار در شمار بزرگترين مدارس عهد اسلامي است كه در سال 459 هـ.ق پايان يافت و موقوفات بسياري براي مدرسه تعيين كرد. كه هم به مدرسان و استادان و كاركنان آن حقوق كافي پرداخت مي شد و هم مبلغي به طلاب در راه فراگرفتن علم مصرف مي شد. خانه هائي هم براي طالبان علم ساخته بود و كتابخانه معظمي نيز براي اين دانشگاه بزرگ زمان ايجاد كرده بود.
ابن جبير آندسي كه در سال 580 هـ. ق بغداد را ديده، مي نويسد: «اين مدارس را اوقاف عظيم واموال زياد است، و به فقهائي كه آنجا تدريس مي كنند مراتبه داده مي شود، و از همين درآمدهاي اوقافي، طلابي را كه در آن ساكنند ماهانه ميدهند» ابن بطوطه هم از اينمدرسه توصيف كرده است.[28]
از ديگر مدارس نظاميه كه موقوفه بودند و ازمحل درآمد موقوفات اداره مي شدند نظاميه هاي مرو و هرات، اصفهان وبلخ بودند. كه رشيد و طواط شاعر و مؤلف كتاب حدائق السحر (در گذشته به سال 573 هجري) از تحصيل كرده هاي نظاميه بلخ بود.
تأثير مدارس موقوفه اسلامي و نظاميهها در فرهنگ و نظام تعليم وتربيت اروپا
شكي نيست كه نظاميه بغداد و ديگر مدارس نظاميه الگوئي شدند جهت نظام اداري و آموزشي و برخي رشته هاي علمي دارالعلم هاي قديم اروپائي سالرنو در ايتاليا قديمي ترين دانشگاه اروپا از مدارس اسلامي خالي نبوده است تأسيس مراكز بزرگ ديگر مانند دانشگاه بولونيا در ايتاليا و نيز دانشگاه هاي مونپليه و آكسفورد كه همه بعداز قرن دوازده ميلادي به وجود آمدند مدتي بعد از دانشگاه هاي اسلامي بوده است.
حتي بعضي از رسوم والفاظ جاري در دانشگاه هاي اروپا مانند قرائت سماع، اجازه، و حتي اصطلاح غريب « بحق الروايه» بنظر برخي از محققان از رسوم و الفاظ مشابه معمول اسلامي اقتباس شده است.
گيوم مي نويسند:
اگر دروسي را كه مسلمين در قرن يازده و دوازده ميلادي مي خواندند با آنچه محصلين مسيحي در اين قرن مي خوانند مقايسه كنيم مي بينيم وجهتشابه بين آنها بيش ازچيزي است كه در ذهن ماست همان تحصيل و مطالعه مرتب و منظم ارتباط استاد با شاگرد، مسأله حقوق و جيره و اوقاف انتظام و دسيپلين، درجه و گواهي نامه هاي تعليم و تربيت، و فعاليت هاي زندگي دانش آموزي محققاً در مراكز تحصيلي شرق و غرب مانند بغداد و آكسفورد، بيش و كم يكي بوده است و با اقتباس عناويني چون استاد يار، دانشيار و استاد كه امروزه استعمال مي كنند همان است كه در نظاميه ها با لقب معيد، نايب و مدرس استفاده كرده اند و حتي لباس سياه پوشيدن و به هنگام درس بر روي صندلي نشستن از روش معمول در نظاميه ها اقتباس شده است. [29]
ديگر مراكز آموزشي و علمي موقوفه :
تبريز: مجتمع آموزشي موقوفات ربع رشيدي:
از جمله بنيادهاي آموزشي كه در قرن هشتم وقف و اداره امور آن ازمحل درآمد موقوفات بوده مجتمع آموزشي ربع رشيدي است در نيمه اول قرن هشتم به همت خواجه رشيد الدين فضل اله همداني وزير غازان خان و الجايتو يا سلطان محمد خدابنده در تبريز يك مجتمع بزرگ علمي و دانشگاهي تأسيس يافت كه تأثير عميقي در آموزش و پرورش عصر خود و حتي دوره هاي بعد از آن گذاشت اهميت اين مجتمع بزرگ دانشگاهي را مي توان در نحوه مديريت، سازماندهي و نيز رشته هاي تحصيلي آن دانست.
در وقفنامه اي كه در سال 704 يا 709 هـ.ق به خط خود خواجه رشيد الدين نوشته شده و هم اكنون در كتابخانه ملي تبريز نگهداري ميشود. هدف از تأسيس (رشيديه) يا ربع رشيدي را بيان داشته كه:
درك (معاني و حقايق اشياء) و (حدايث علما و مشايخ و اصحاب قلوب و اربابان عرفان) بوده است يعني گسترش علم و فرهنگ از اهداف اصلي تأسيس اين مركز بوده بطوريكه براي تحقق اين خواسته، خود نظارت ساختمان وتوليت را تا آخر عمل بر عهده داشته است.
اين خدمت او بحدي مورد توجه بوده كه علماي هم عصر او يعني حمداله مستوفي و خواند مير بر اين كار آفرين گفته اند.
آموزش در اين مجتمع علمي به چند مقطع تقسيم مي گرديد:
اول: بيت التعليم
مخصوص كودكان و يتيمان كه حالت دوره ابتدائي امروز را داشته است.
دوم: آموزش حرفه اي
باتوصيه رشيد مي بايستي كودكان بر حسب نوع وميزان استعداد و نياز جامعه (مزارع و مشاغل مثل خطاطي، زرگري، كهريزكني) درجه بندي شده و آموزش ببينند توجه و دقت و تأكيد بر آموزش علمي و تجربي از طرف رشيد، ميزان آينده نگري و ديد وسيع او را در مسائل آموزش و پروش عصر خود مي نماياند.
در ربع رشيدي پزشكان تمام وقت و پاره وقت با نحوه حقوقي كه در وقفنامه برايشان معين شد به خدمت مشغول بودند و گروه بندي دانشجويان در امر باليني وتجربي جالب بوده است.
مضافاً به اينكه رشته هاي تخصصي جراحي، چشم پزشكي و داروسازي نيز داير بود كادر پزشكي ربع رشيدي صبحها به تدريس و عصرها به مداواي بيماران مي پرداختند البته اين دانشكده داراي دارالشفاء وداروخانه نيز بوده است. [30]
همانطور كه اشاره شد اداره امور بيمارستان رشيدي و دانشكده پزشكي مربوطه و دارو و درمان رايگان بيماران همه از محل درآمد موقوفاتي بوده كه ذكر كليه رقبات موقوفه و چگونگي مصرف درآمد بطور مفصل در وقفنامه ربع رشيدي آمده است.
بعضي از محققان، تشكيلات اداري و آموزشي ربع رشيدي را با آخرين نمونه هاي امروزي قابل مقايسه دانسته اند و بايد به آن كساني كه در همه كارها، بخصوص در آموزش و پرورش، غرب و يا شرق را الگو قرار مي دهند گفت كه به جاي تقليد از آنها بياييد از چنين نمونه هاي شگرف در تاريخ و فرهنگ اسلامي خويش نيز استفاده نمائيم.
خواجه نصير الدين طوسي و موقوفات رصدخانه مراغه:
در مغرب زمين اورا « الطوسي» و مولفان كتابهاي فارسي گاهي او را « خواجه نصير» يا « خواجه طوسي» مي نامنداو در يازدهم جمادي الاول سال 597 هـ.ق در شهر طوس بدنيا آمد علوم شرعي وادبي را از پدرش كه از فقهاي اماميه و محدثين طوس بود آموخت و سپس به تحصيل علوم عقلي از حكمت و رياضيات تا طبيعيات پرداخت در آغاز جواني براي تكميل اطلاعات خود به نيشابور كه در آن زمان يكي از مراكز علمي بود رفت و محضر استادان بزرگ خراسان را در آنجا درك كرد.
رياضيات را نزد كمال الدين ابن يونس فرا گرفت و به عنوان منجم شهرت يافت.
بعد از فتح بغداد نصيرالدين در سال 657 هـ.ق از جانب هلاكو مأموريت يافت تا رصد خانه مراغه را ترتيب دهد و جماعتي از رياضي دانان بزرگ زمان را گرد آورد و رصد خانه مراغه را در همان سال آغاز كرد و به امر هلاكو جميع اوقاف ايلخاني در اختيار او قرار گرفت. از عوايد همين اوقاف بود كه خواجه توانست در مراغه يك مركز بزرگ علمي تشكيل دهد و عالمان بزرگ زمان را كه از حوادث بد روزگار به اين سو و آن سو افتاده بودند در آنجا در پناه ايلخانان، گردآورد و محيطي ايجاد كند كه محل اجتماع حكما و علماي عهد گردد و كتابخانه اي عظيم در آن ترتيب دهد كه شماره كتابهاي آن از چهارصد هزار مجلد تجاوز كند.
نصيرالدين براي اين مراكز علمي و مؤسسات آن يعني رصد خانه و كتابخانه و عظيم، گروهي از دانشمندان و حكيمان روزگار را به خدمت گرفت و اوقافي براي حسن اداره آنها احداث كرد. نتيجه كارخواجه و همكاران او در اين رصد خانه و كتابخانه عظيم تظيم زيج ايلخاني گرديد كه از جمله زيجهاي معروف است.
تأليفات نصيرالدين: بروكلمان فهرست پنجاه و نه جلد از آثار نصيرالدين را آورده و آنها را بر حسب مواد مختلف به ده رشته (فقه، اصول، عقايد، فلسفه، رياضي، فيزيك، نجوم، طب، رمل، معدن شناسي و موسيقي) تقسيم كرده است. البته اين فهرست فقط شامل آثاري است كه نسخه يا نسخه هايي از آنها در كتابخانه هاي مختلف موجود بوده و بروكلمان از وجود آنها اطلاع داشته است.
سارتن اسامي وعنوانهاي شصت و چهار كتاب يا رساله از آثار نصيرالدين طوسي را ذكر كرده و آنها را به چند دسته تقسيم نموده است كه عبارتند از:
حساب و جبر، هندسه، آلات نجومي، تقويم، معدن شناسي، جغرافيا، طب، منطق و طبقه بندي علوم، فلسفه، الهيات، اخلاق و شعر. [31]
فعاليتهاي علمي و پژوهشي رصد خانه موقوفه مراغه:
بي اغراق رصد خانه بزرگ مراغه را بايد عظيمترين پديده علمي پژوهشي دانست كه قبل از نوزايش (رنسانس) غرب در سراسر جوامع انساني به وقوع پيوست. هيچ يك از رصد خانه هائي كه قبل از رصد خانه مراغه ساخته شده اند از نظر منزلت والاي پژوهشي ـ علمي و مقام آموزشي به پاي اين رصد خانه نمي رسد. دقايق و ظرايفي كه در اين مجتمع بكار گرفته شد، بعدها به منزله الگويي براي ديگر مراكز علمي در شرق و غرب جهان گشت رصد خانه سمرقند كه از مشهورترين رصدخانه هاي اسلامي بود بامقياس بزرگ به تقليد از رصد خانه مراغه ساخته شد. [32]
زنده ياد پروفسور محمد عبدالسلام، فيزيكدان فقيد و برجسته پاكستاني و برنده جايزه نوبل فيزيك در سال 1979 ميلادي مي نويسد: « رصد خانه مراغه با بيست اختر شناس از سرتاسر دنياي اسلام تحت سرپرستي دانشمند بزرگ خواجه نصير طوسي احتمالاً اولين رصدخانه جهان به معناي واقعي كلمه بود. »
اين رصدخانه تنها مخصوص رصد ستارگان و سيارات نبود، بلكه سازمان علمي مفصلي بود كه در آن تقريباً تمام شاخه هاي علوم تدريس مي شد و مشهورترين دانشمندان سده مياني در آن جمع شده بودند. [33]
رياست اين سازمان عظيم با خواجه نصيرالدين طوسي (وفات 672 هجري) بود و دانشوراني عالي قدر از اقصي نقاط گيتي، از چين تا تونس، در اين محفل علمي گرد آمده بودند اين مجموعه پژوهشي چنان تأثير شگرفي در روند علوم ستاره شناسي، رياضيات، فلسفه و علوم وابسته به آنها برجاي گذاشت كه تا سيصد سال بعد از آن (عصر اختراع تلسكوپ) نظريات و آراء مكتب ستاره شناسي مراغه در تمام رصدخانه ها بكار گرفته ميشد اخترشناسي، فلسفه و حكمت، هندسه و طب علومي بودند كه از اهميت بسزائي برخوردار بودند و در مدارس اين مركز عظيم علمي تحت اشراف متخصصان آن رشته تدريس مي شدند ابن كثير دمشقي البدايه و النهايه مي نويسد: « خواجه طوسي براي هر يك از فلاسفه روزي سه درهم، اطبا دو درهم، فقها يك درهم و محدثين نصف درهم حقوق مي داد.»
فعاليتهاي علمي رصدخانه مراغه را مي توان در چهار بخش عمده خلاصه كرد:
الف: ايجاد مجموعه واحدهاي نجومي رصد خانه، ساختن ابزار و آلات نجومي و پژوهشهاي كيهاني و اختر شناسي.
ب: پژوهش در علوم وابسته ترجمه و نگارش كتب و رسايل و جمع آوري مدارك و اسناد علمي.
ج: آموزش و تربيت محققين و نيروي انساني.
د: ارائه نظريات تازه مكتب ستاره شناسي مراغه. [34]
عراق ـ مدرسه نجف اشرف:
از مهمترين مراكز آموزشي و مدارس شيعي مدرسه اي است كه در نزديكي حرم مطهر حضرت علي عليه السلام در نجف اشرف در عراق بنياد گرديد وموقوفات فراواني براي آن در نظر گرفته شد. اين مركز علمي قرنهاي طولاني است كه به فعاليت خود ادامه مي دهد و هنوز هم داير است و علما و فقها و مفسران و دانشمندان بزرگي به جامعه اسلامي و بشري تحويل داده است.
ابن بطوطه كه در قرن هشتم هجري اين بارگاه و مدرسه را زيارت كرده در رحله خود در وصف آن گفته است:
« از باب الحضره به مدرسه بزرگي راه دارد كه دانشجويان و صوفيان شيعه در آن سكني دارند و از هر مسافر تازه وارد به اين مدرسه تا سه روز و روزانه دوبار با خوراكي از نان و گوشت و خرما پذيرايي مي شود ورود به باب القبه از اندرون اين مدرسه صورت مي گيرد.» [35]
نقش كتاب و كتابخانه هاي موقوفه در تمدن اسلامي و توليد علم :
يكي از عظيم ترين ويژگيهاي تمدن اسلامي، روح دانش پروري و فرهنگ دوستي آن است كه ريشه در مبادي اعتقادي آن دارد گرچه مسلمانها تا اوايل قرن دوم، بر اثر اشتغال به فتوحات و مسائل ناشي از آن، فرصت پيدا نكردند كه علوم اسلامي را آن گونه كه انتظار مي رفت تدوين و تكميل نموده و اشاعه دهند، ولي كم كم كه آرامش نسبي و رفاه اقتصادي، بر كشور پهناور اسلامي آن روز حكمفرما گرديد، مردم فرصت و امكانات بيشتري پيدا كرده، كوششهاي بيدريغ و خستگي ناپذيري را در راه پيشرفت دانش و فرهنگ آغاز نمودند.
طولي نكشيد كه سيل دانش مسلمين سراسر دنياي اسلام را كه شامل تمام ممالك آفريقاي ساحل مديترانه و اسپانيا و كشورهاي آسيايي تا هند بود، فرا گرفت و اكثر مسلمانان قدرت خواندن و نوشتن پيدا كردند. « ژوزف ماك كاپ» درباره پيشرفت فرهنگي مردم ايران اين زمان مي نويسند: حتي فقيرترين طبقات مردم، تشنه خواندن كتاب بودند. كارگران به غذاي كم و جامه ژنده قناعت ميكردند براي آنكه بتوانند تا آخرين شاهي خود را كتاب خريداري نمايند. مولف كتاب « عظمت مسلمانان در اسپانيا« در اين زمينه مي نويسد: غلامان آزاد شده يا غلامزادگان را بيشتر جزء دانشمندان نامي آن زمان در« وفيات الاعيان ابن خلكان » مي يابيم بسياري از زنان را نيز در زمره مشاهير آن زمان مي بينيم.
تمدن اسلامي طوري در پيشرفت علم وادب موثر بود كه از كاخ خليفه تا مسجد و تا خانه سياستمداران و امرا و حتي در محافل و مجالس خصوصي، دانشمندان ونويسندگان و گويندگاني به وجود آورد، و در همه جا براي تحقيقات علمي وادبي، انجمن و محفل تشكيل يافت و تحصيل علم را بر نوجوانان و پيران و كنيزان و غلامان و زنان، واجب نمود. در نتيجه رشته هاي علوم ودانش بشري، بالغ بر 500 شعبه گرديد.
در شهرهاي بزرگ مدارس و آموزشگاه هاي زيادي وجود داشت. چنان كه « بنجامن تودل» كه در سال 1137 ميلادي وفات كرد مي نويسد: من در اسكندريه 20 آموزشگاه ديدم كه داير بود.
علاوه بر آموزشگاههاي عمومي در بغداد قاهره، طليعله، قرطبه و غيره دانشگاههايي تأسيس يافت كه در آنها آزمايشگاه، رصدخانه، كتابخانه هاي بزرگ و ساير ابزار تحقيقي وجود داشت. چنان كه در اندلس هفتاد كتابخانه عمومي موجود بود.
( همانطور كه قبلاً اشاره شد) در قرطبه در كتابخانه الحاكم دوم 400 هزار جلد كتاب وجود داشت كه 44 جلد آن، مخصوص فهرست كتابخانه بود، در صورتي كه « شارل عاقل» در 400 سال بعد كه كتابخانه دولتي پاريس را تاسيس نمود، بعد از زحمتهاي زياد فقط توانست 900 جلد كتاب جمع آوري كند كه يك سوم آن هم كتابهاي مذهبي بود.
به هر حال در آن زمان كه اروپا در تاريكي وحشتناك قرون وسطي به سر مي برد و يك درصد مردم آن سامان هم، سواد خواندن و نوشتن نداشتند، كشورهاي اسلامي مملو از مراكز دانش و تعليم و تربيت بود.
در آن روزگاري كه كتاب و كتابخانه براي مردم اروپا ارزش و مفهومي نداشت و در جمع صومعه ها در نزد كشيشهاي اروپا بيش از پانصد جلد كه همه آنها هم مذهبي بود يافت نمي شد، كشورهاي اسلامي به حد كافي كتاب و كتابخانه داشتند تا جايي كه در كتابخانه « بيت الحكمه) بغداد 4 ميليون نسخه در كتابخانه سلطنتي قاهره يك ميليون و در كتابخانه طرابلس شام 3 ميليون نسخه كتاب موجود بود و تنها در اسپانيا ساليانه در حدود هفتاد تا هشتاد هزار جلد كتاب تهيه مي شد كتب « تاريخ تمدن اسلام» (ج 3 ص 318) و « عظمت مسلمين در اسپانيا» ( ص 428) مويد ارقام و مطالب ذكر شده است.
با توجه به موارد فوق اينك به ذكر نقش كتاب و كتابخانه هاي موقوفه در سطح تمام بلاد اسلامي مي پردازيم و نمونه هايي را اشاره مي كنيم.
همه كساني كه موقوفاتي را بر مدارس و خانقاه ها و حلقه هاي درسي در مساجد وقف مي كردند به اهميت كتاب در امر تعليم پي برده و دريافته بودند كه نبايد صرفاً به ايجاد ساختمان و فراهم ساختن وسايل تدريس اكتفا كنند، از اينرو به وقف كتاب بر آنها اهتمام ورزيدند تا با دسترسي و مراجعه به آن، تحصيل علم مسير و آسان شود و استاد و شاگرد بتوانند همزمان به عنوان ماخذ علمي به آن استناد كنند لذا با وجود كتابخانه در هر مدرسه و مسجدي كه زوايايي براي تدريس در آن بود يا كاروانسراهايي كه وقف بر طالبان علم و ديگران شده بود، معمول و رايج گرديد. [36]
برخي از مردم كتابهايشان را بر عموم وقف مي كردند و كتابهاي آنان ( براي استفاده همگان) در گنجينه مساجد قرار داده مي شد و برخي وقف آنها را به مكان يا شهر معين اختصاص مي دادند و ميگفتند اين كتابها را بر فلان جا يا فلان شهر وقف مي كنم. و برخي ديگر استفاده از آنها را آزاد مي گذاشتند، گاهي واقف شرايطي را براي استفاده يا به امانت سپردن كتابهاي وقفي وضع مي كرد چنان كه قاضي ابن حيان خارج كردن كتابها را از كتابخانه ممنوع ساخت و برخي مانند ابن الخشاب كتابهايشان را بر اهل علم وقف كردند.
كم كم از انواع وقف از قبيل كتابخانه ها بطور كامل، وقف كتب بر مدارس، مساجد، بيمارستانها و رصد خانه ها كارونسراها و خانقاهها به وجود آمد در اين ميان نوع ديگري از وقف نمودار شد و آن وقف كتابهاي يك عالم بر علما يا ورثه اش پس از درگذشت او بود واقفين كتابخانه هاي مستقل يا كتابخانه هاي مدارس و مساجد به افزايش درآمد اقتصادي ثابتي براي نگهداري و مرمت و پرداخت مخارج افرادي كه در آنها كار مي كردند، اهميت مي دادند و برخي از آنان درآمدي را معين كرده بودند تا به رشد و توسعه و شكوفايي كتابخانه در گذر زمان كمك كند.
از قرن چهارم هجري به بعد كتابخانه هاي وقفي در سراسر جهان اسلام رواج يافت به درجه اي كه كمتر شهري يافت مي شد كه خالي از كتابخانه وقفي باشد. [37] اين كتابخانه ها به دليل كتابهاي وقفي موجود در آنها بسيار مورد توجه طلاب واقع شد و كتابخانه هانيز در دستيابي به كتب جديد به آنان كمك مي كردند و فرصتهايي را براي آشنايي طالبان علم با افكار و انديشههاي مؤلفان سراسر جهان اسلام در اختيارشان قرار ميدادند. تعداد اين كتابخانهها در اندلس به حدي رسيده بود كه ابوحيان نحوي بر خريدار كتاب عيب ميگرفت و ميگفت: « خدا به تو عقل معاش بدهد، چرا كتاب ميخري؟!» من هر كتابي را بخواهم ازكتابخانه هاي وقفي به امانت مي گيرم. [38] براي مدلل ساختن افزايش تعداد كتابخانه هاي وقف و گسترش آنها، ياداور مي شويم كه در قرن هفتم هجري تنهادر شهر مروشاهجان ده گنجينه كتاب وقفي وجود داشت ياقوت حموي درباره آن ميگويد:
من نظير اين شهر را از لحاظ فراواني گنجينههاي موجود درآن. در دنيا نديدهام و دو گنجينه در مسجد جامعه آن بود كه به يكي از آن دو عزيزيه گفته ميشد و فردي بنام عزيزالدين ابوبكر عتيق زنجاني بنابوبكر، آن را وقف كرده بود. [39]
در اينجا بايداشاره كنم همانطور كه ملاحظه مي فرماييد وقف ازمهمترين عوامل فروزان ماندن مشعل دانش در دنياي اسلام، بلكه سراسر جهان، بوده است، حقيقت وقف اگر درست شناخته شود و مورد توجه قرار بگيرد، امروز نيز مي تواند بيش از پيش كار ساز و سرنوشت ساز باشد و نقش مؤثر خويش را در پيشبرد علوم و فنون و ابلاغ ارزشهاي الهي و انساني به نحو احسن ايفا كند. اين به عهده متفكران و آگاهان خيرانديش جامعه اسلامي است كه بار ديگر براي احياي سنت پسنديده وقف و شكوفائي بيشتر آن همت بگمارند. مراكز آموزشي كشورهاي اسلامي، از دانشگاه ها و مراكز عالي تحقيقاتي و پژوهشي گرفته تا مدارس دور دست ترين روستاها چشم انتظار همت خيرانديشاني است كه با وقف بخشي از داراييهاي خود، به توليد علم و پيشرفت علم و دانش و تعالي امت مسلمان خود كمك كنند و فرداهاي روشن تر جامعه مسلمين و تمام بشريت را رقم بزنند.
پروفسور استاد محمد عبدالسلام فيزيكدان فقيد پاكستاني و برنده جايزه نوبل در مقاله اي تحت عنوان« آينده علم در اسلام» پيشنهادات ارزنده اي در خصوص پيشرفت علمي در كشورهاي اسلامي ارائه داده اند كه يكي از آنها استفاده از درآمد موقوفات براي توسعه علم و دانش و گسترش وقف هايي است كه مانند بنيادهاي وقفي در كشورهاي غربي هزينه درآمد آنها براي امورعلمي و پژوهشي باشد. ذيلاً به قسمتهايي از اين مقاله مفيد اشاره مي شود:
« 1- قبل از هر چيز تأكيد بر اين نكته اهميت دارد كه امت مسلمان يك پنجم جمعيت جهان را تشكيل مي دهند علاوه بر اين مسلمانان يك پنجم توليد ناخالص جهاني را به خود اختصاص داده اند.
2- امت مسلمان از نظر علوم. سابقه و گذشته افتخار آميزي دارد، از سال 750 تا 1100 ميلادي يعني به مدت 350 سال بر علم جهاني سلطه مطلق داشته است. از 1100 ميلادي نيز به مدت 250 سال تفوق علمي خود را با غرب (در حال پيدايش) شريك مي شود.
3- علت تفوق علمي مسلمانان چه بوده است؟ سه علت را مي توان ذكر كرد: نخست اينكه مسلمانان از احكام قران مجيد و دستورات پيامبر پيروي مي كردند. دكتر محمد خطيب استاد دانشگاه دمشق مي نويسد: « بهترين روش براي بيان اهميت علوم در اسلام توجه به اين نكته است كه 750 آيه از آيات قرآن مجيد (تقريباً 8/1 آن) مؤمنان راه به مطالعه طبيعت، غور وتعمق، استفاده بهينه از عقل واستفاده از نهادهاي علمي به عنوان جزء لاينفك جامعه ترغيب مي كند. پيامبر (ص) كسب دانش را براي هر زن و مرد مسلماني واجب دانسته است. »
دومين علت تفوق علمي نيز از اين آيات و احكام نشأت مي گيرد. برخلاف نظر سنت گرايان در دوران اوليه اسلام، نهادهاي علمي و دانشمندان از حمايت كامل جامعه اسلامي بهره مند بودند. اين امر تا قرن پانزدهم ميلادي ادامه داشت. در اينجا به عبارتي از اچ اي، ار. گيب (H.A.R.Gibb) كه در زمينه ادبيات نگاشته است اشاره مي كنيم: « شكوفايي علوم در اسلام بيش از هر چيز مرهون سخاوت و حمايت مقامات عالي بوده است، زيرا در ممالك اسلامي حكومت و وزرا و مردم از علوم حمايت و پشتيباني مي كردند و به اين طريق مشعل علم را روشن نگه مي داشتند.» البته اين حمايت اكثراً از طريق موقوفات فراواني بوده كه براي اداره مدارس و مراكز علمي و پژوهشي قرار مي داده اند و هزينه هاي اين مدارس و مراكز وحقوق اساتيد و كمك هزينه دانشجويان از محل درآمد وقفهايي بوده كه براي آنها منظور شده بود.
سومين علت اتحاد وهمبستگي امت يا خواست اسلامي است كه برغم وجود اختلاف سياسي با يكديگر در زمينه علوم بصورت يك جامعه مشترك المنافع عمل مي كردند.
همانطور كه قبلاً تأكيد كردم علم اهميت دارد، زيرا باعث مي شود كه ما از جهان اطرافمان، از قوانين لايتغير و تدبير خدا آگاه شويم. علم اهميت دارد چون اكتشافات علمي ميتواند منافع مادي براي ما به ارمغان آورد و ما را از نظر دفاعي قوي سازد. علم اهميت دارد چون جهانشمول است و مي تواند وسيله همكاري بينالملل، و بخصوص ملل مسلمان شود. ما به علم بينالمللي مديون هستيم و براي حفظ شرافت خود بايد دين خود را ادا كنيم.
خداوند نيز وعده داده است كه عمل كساني را كه جهد مي كنند بدون اجر و پاداش نخواهد گذارد:
اني لا اضيع عمل عامل منكم من ذكر او انثي
سخن خود را با اين جمله خاتمه مي دهم، اميدوارم اجازه ندهيم مورخين آينده در آثار خود بنويسند كه در قرن پانزدهم هجري جامعه اسلامي استعدادهاي علمي فراواني داشت اما فاقد سياست مداراني بود كه بتواند اين استعدادها را پروش دهند وهدايت كنند.» [40]
با عنايت به موارد فوق نكته اي كه بايد به آن اشاره مجدد نمائيم اين است كه اولاً بايستي مسئولين محترم دولتي مسئله پرداختن به توسعه علم و دانش و تحقيقات را يك موضوع حاشيه اي در نظر نگيرند و در تأمين بودجه واعتبار لازم براي اينگونه امور تا حد استانداردهاي بينالمللي تلاش و كوشش جدي مبذول نمايند. و به نظرات كارشناسانه دانشمندان كشورمان در اين موارد توجه نمايند و به نظرات چند كارشناس اداري برنامه و بودجه كه در حصار مقررات خشك اداري و تنگ نظرانه محصور هستند اكتفا ننمايند.
ثانياً نقش مردم و افراد نيكوكار جامعه اسلامي در اينگونه امور نيز نبايد فراموش شود و مسئله احياي فرهنگ وقف براي مصارف علمي و پژوهشي همانطور كه در قرون اوليه شكوفايي تمدن اسلامي آثار ارزشمندي از خود باقي گذاشته دوباره بايستي جدي گرفته شود و اين به مفهوم بازگشت به گذشته نيست بلكه گامي است به سوي آينده. موسسات وقفي خيريه با توجه به نيازهاي روز جامعه اسلامي بويژه براي تامين هزينه هاي تحقيقاتي و پژوهشي و در جهت توليد علم مي بايد توسط مردم خير و نيكوكار ايجاد گردد.
در اينجا بايد براي نمونه اشاره كنيم در جدولي كه مربوط به سهم سرمايه گذاريهاي مختلف در امور تحقيقاتي مي باشد آمده است كه سهم صنايع و موسسات وقفي و غير انتفاعي و خيريه در سرمايه گذاري بر تحقيقات و توسعه در يكي از كشورهاي غربي در سال 1993 خيلي بيشتر از كمكهاي حكومت فدرال در اين خصوص است و در اين ميان مؤسسات غير انتفاعي (وقفي خيريه) بالغ بر 2/9 ميليارد دلار براي تحقيقات و توسعه سرمايه گذاري نموده اند. كه 1/5 ميليارد دلار آن براي تحقيقات پايه بوده است. [41]
ملاحظه مي شود كه نقش وقف و خيريهها بسيار گسترده است.
حال ببينيم ما در كشورهاي مسلمان خود چقدر از اينگونه وقفها براي چنين مصارفي داريم؟ ايا وقت آن نرسيده است كه بخود بياييم و با احياي سنت حسنه وقف زمينه هاي پيشرفت علمي و توسعه كشورهايمان را فراهم سازيم؟ بهرحال مردم نبايد نقش خود را در اينگونه امور فراموش كنند و همه چيز را از دولت بخواهند چون امكانات دولت محدود است و به تنهايي نمي تواند پاسخگوي همه نيازهاي جامعه باشد، تعاون وهمدلي و همكاري مردم بسيار مؤثر است و وقف يكي از بهترين و پايدارترين مصاديق تعاون است.
وقف ميتواند راهگشاي حل اكثر مسائل و مشكلات و نيازهاي اجتماعي، اقتصادي، فرهنگي و مذهبي جامعه باشد اما تأكيد بيشتر ما بر امر توسعه علمي وتحقيقاتي از طريق وقف و بنيادهاي وقفي بمنظور رسيدن به توسعه اي پايدار است.
زيرا اگر قرار باشد ساختمان توسعه همه جانبه كشورمان شكل بگيرد بايستي به پايه و اساس و فونداسيون آن توجه كامل نماييم كه دوام و بقاي آنرا تضمين كند. والا كارهاي روبنايي و ظاهرسازي و مونتاژ كاري و... ممكن است ظاهر پيشرفته اي بما نشان بدهد ولي دوامي ندارد و براي هميشه ما را وابسته به بيگانگان نگاه مي دارد و چاره ساز نيست.
با نگاهي به كشورهاي پيشرفته و توسعه يافته در مي يابيم كه فقط توسعه و توليد علم ودانش و مديريت صحيح در آن جوامع توانسته زمينه ساز اصلي توسعه آنها باشد زيرا كشورهاي اسلامي عليرغم معادن و منابع عظيم خدادادي و مواد اوليه اي كه در اختيار دارند بدليل نداشتن علم و تكنولوژي لازم و كمبود نيروي انساني ماهر و متخصص آنها را با كمترين قيمت به كشورهاي پيشرفته صادر مي كنند، و برعكس كالاهاي ساخته شده از همين مواد را با بالاترين قيمتها از همان كشورها خريداري مي نمايند.
لذا علم و تكنولوژي (با حفظ اصول وارزشها) زمينه ساز اصلي توسعه است و اگر قرار است كشوري پيشرفت كند چاره اي ندارد جز اينكه به علم و دانش بهاي لازم را بدهد و به آن بصورت مسئله حاشيه اي نگاه نكند.
با در نظر گرفتن اين نكات است كه ما در اين مقاله بيشتر به مسئله بنيادهاي وقفي علمي و تحقيقاتي پرداختيم چون اين امر يك موضوع ريشه اي است.
با عنايت به موارد فوق وقف كه بعنوان يكي از مهمترين ابزارهاي رسيدن به توسعه علمی در جوامع اسلامي بخصوص در دوران شكوفايي تمدن اسلامي بوده است امروزه نيز بايستي دوباره نقش اصلي خود را ايفا كند. چنانچه مشاركت مردمي در قالب سنت حسنه وقف بطور گسترده در خدمت توسعه و توليد علم و دانش و تكنولوژي در سطح جامعه قرار گيرد و بعنوان يك بازوي توانا به كمك دولت بشتابد ديري نخواهد پائيد كه شاهد پيشرفت و توسعه كشور در تمام زمينه هاي مختلف خواهيم بود. انشاء الله.
منابع و مآخذ:
1- مقدمه ابن خلدون، ترجمه محمد پروين گنابادي تهران، ترجمه و نشر كتاب، 1359، ص 894.
2- تاريخ علم، وقف و ضرورتها، محمد علي خسروي، فصلنامه وقف ميراث جاويدان، سال 1375، شماره 15 و 16 ، ص4.
3- تمدن اسلام و غرب، تاليف دكتر گوستا و لوبون فرانسوي، ترجمه فخر داعي گيلاني، ص 731-735 ( بنگاه مطبوعاتي علي اكبر علمي)، چاپ چهارم، 1334 شمسي.
4- عبدالله مير المومن، فصلنامه الفكر الجديده، مقاله معرفت علمي، ترجمه علي صباغيان، روزنامه همشهري، 23 بهمن 1376، ص 9.
5- همان منبع رديف 3.
6- تاريخ تمدن ويل دورانت – ( عصر ايمان – بخش اول )، جلد 4، مترجمان ابوطالب صارمي، ابوالقاسم پاينده، ابوالقاسم طاهري، چاپ چهارم، 1373، صص 329، 431 الي 435.
7- ابن سينا نابغه اي از شرق، اقتباس ذبيح اله منصوري، صص 99 الي 102.
8- همان، صص 105 و 106.
9- همان، ص 126.
10- اعتلاي مجدد تمدن اسلامي در عصر كنوني، بهرام اخوان كاظمي، روزنامه اطلاعات، مورخ 21 بهمن 1376، ص 6.
11- تاريخ عرب، فيليپ خليل حتي ، ترجمه ابوالقاسم پاينده، موسسه انتشارات آگاه، چاپ دوم، 1366، ص 672 به نقل از مقري، ج 1، صص 299 و 304 و 398.
12- همان، ص 672.
13- همان، صص 672 و 673.
14- همان منبع رديف 10.
15- تاريخ عرب، فيليپ خليل حتي، ( منبع رديف 11)، صص 678 و 679.
16- همان ، ص 679.
17- همان منبع رديف 10.
18- ضميمه روزنامه اطلاعات، 1377، خبرهاي علمي، ص 3.
19- تاريخ آموزش در اسلام، دكتر احمد شلبي، ترجمه محمد حسين ساكت، سال 1370، صص 280 الي 287.
20- زندگينامه رياضيدانان دوره اسلامي، ابوالقاسم قرباني، مركز نشر دانشگاهي، تهران، 1375، صص 238-239.
21- تاريخ دانشگاههاي بزرگ اسلامي، تاليف استاد عبدالرحيم غنيمه، ترجمه دكتر نورالله كسائي، انتشارات دانشگاه تهران، 1372، صص 77-78.
22- دانشگاه الازهرا، تاريخ هزار ساله تعليمات عالي اسلامي، تاليف با يار دداج، ترجمه آذرميدخت مشايخ فريدني، مركز نشر دانشگاهي، 1637، صص 22 و 21 به نقل از مقريزي خطط بخش 4 ص 55.
23- همان منبع رديف 21، ص 173.
24- همان، صص 174 و 175.
25- همان.
26- تاريخ تمدن ويل دورانت ( منبع رديف 6) صص 111 و 112.
27- نقش ايران در فرهنگ اسلامي، علي سامي، ص 255.
28- همان، صص 258 و 259.
29- نقش موقوفات اسلام در پيشرفت علم و دانش و نگاهي به نظاميه ها، سيد حسين اميدياني، سال 1374، فصلنامه وقف ميراث جاويدان، شماره 14، ص 86 و 87.
30- بررسي روش اداري و آموزشي ربع رشيدي، محمد مهدي بروشكي، 1375، انتشارات آستان قدس رضوي، ص 137، به نقل از مكاتبات رشيدي، مكتوب 51، ص 319.
31- زندگينامه رياضيدانان دوره اسلامي ( منبع رديف 20) صص 486 الي 488.
32- فصلنامه وقف ميراث جاويدان، به شماره 14، سال 1374، ص 77 مقاله مدارس و مراكز علمي مراغه، محمود طيار مراغي، به نقل از بينش اسلامي و پديده هاي جغرافيايي، دكتر عباس سعيدي، ص 84.
33- همان، ص 70.
34- همان، ص 83.
35- تاريخ دانشگاههاي بزرگ اسلامي ( منبع رديف 21) صص 165 و 166.
36- وقف و ساختار كتابخانه هاي اسلامي، يحيي محمود ساعاتي، ترجمه احمد اميري شادمهري، ص 23 و حماده، و محمد ماهر المكتباتي الاسلام بيروت موسسه الرساله ( 1398 هـ / 1978 م).
37- همان، صص 23 و 25.
38- همان، ص 36.
39- نقش موقوفات اسلام در پيشرفت علم و دانش ( منبع رديف 29) ص 86.
40- بازآفريني علوم در جهان سوم، محمد عبدالسلام، مندرج در كتاب ايران اسلام، تجديد، مرتضي اسعدي، انتشارات طرح نو، 1377 صص 223 الي 227.
41- علم در خدمت منافع ملي، ( نوامبر 1993، اوت 1994)، ترجمه كمسيون علوم پايه شوراي پژوهشهاي علمي كشور، فصلنامه رهيافت، شمار، 12 ، بهار و تابستان 1375، ص 115.
توضیح: استفاده از مقاله با ذکر منبع مجاز می باشد.